هوش هیجانی: پرقدرت ترین ابزار موفقیت

ما در اینجا می خواهیم بدانیم که چگونه هوش اجتماعیمان را ارتقا دهیم

هوش هیجانی: پرقدرت ترین ابزار موفقیت

ما در اینجا می خواهیم بدانیم که چگونه هوش اجتماعیمان را ارتقا دهیم

بایگانی

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هوش هیحانی در محیط کار» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

افزایش هوش هیجانی نوجوانان مسئله بسیار مهمی در تربیت هست. فرزند پروری خوب با آماده سازی نوجوان برای انتخاب های متعددی که ناگهان با آن روبه رو می شود، آغاز می گردد.

اما زمانی که همه چیز به هم ریخته است، شیوه ماهرانه فرزند پروری ضرورت بیشتری می یابد. از دید نوجوانان علت به هم ریخته بودن اوضاع این است که سال های نوجوانی سرشار از اولین هاست. اولین ارتباط ها و اولین مسئولیت های دوران بزرگسالی احساس مسلط بودن بر اوضاع، بسیار خوب است اما سرانجام این نوجوانان اند که اوضاع را خراب می کنند.

آنها قوانین را نقض می کنند، زیرا فقط از این طریق سرحال می آیند. اما در چنین گذرگاه پرمخاطره ای که به ستوه آوردن دیگران اجتناب ناپذیر و قطعی است، سوال واقعی این است نوجوانان ما به دنبال چه هستند؟

نوجوانان می خواهند با دیگران ارتباط داشته باشند و در دنیای کنونی مجبورند سریعتر از هر زمان دیگری بزرگ شوند. آنها با انواع منابع گیج کننده رو به رو هستند و به سادگی در بین آنها گم می شوند. زمانی که طوفان سهمگین بلوغ پیش می آید و دریای زندگی به شدت متلاطم می شود و مسئولیت های واقعی بزرگسالی رخ می نماید، برای نوجوان یافتن یک تکیه گاه حیاتی است.

چه اهدافی را برای افزایش هوش هیجانی نوجوانان خود در نظر داریم؟

والدین می خواهند نوجوانشان را به مسیر معینی هدایت کنند.مثلا اینکه او را به فردی مدبر، مسئول، غیر پرخاشگر و دلسوز تربیت کنند. آیا والدی وجود دارد که این چیز ها را برای فرزندش نخواهد؟ قطعا چنین چیزی رخ نداده است. در هر حال ایجاد ترکیبی از این ویژگی ها در فرزندمان این امکان را فراهم می سازد که آنها ما ر در سال های بازنشستگی حمایت کنند.

مهمتر اینکه همین مهارت هایت که فرزندانمان را مستعد می سازد تا در خانواده، مدرسه، محل کار و جامعه شهروندی موفق و مفید باشند.

چگونه می توانیم به هوش هیجانی نوجوانان در رسیدن به ابن اهداف کمک کنیم؟

محبت، خنده و محدودیت ها ضروری است. این عوامل برای سفر در جاده بزرگسالی نقشه ای فراهم می آورد که پیچ و خم ها و افت و خیزهای زیاد و همچنین مناظر زیبای بسیاری در بر دارد.

محبت، خنده و محدودیت ها، آیا تربیت نوجوانان می تواند به همین سادگی باشد؟ پاسخ هم مثبت است و هم منفی؛ منفی است به این علت که ما از پیچیدگی های فرزند پروری آگاهیم. بنابراین فرزند پروری نمی تواند ساده باشد اما از روی دیگر پاسخ مثبت است، زیرا معتقدیم که والدین امروزی باید بر نحوه فرزند پروری خود در زندگی تمرکز داشته باشند و این کار را بر اساس هوش هیجانی نوجوانان انجام می دهند.

داشتن تمرکز ضروری است زیرا زندگی بسیاری از ما با فعالیت های گوناگون پر شده است. یکی دیگر از عوامل بسیار مهم در پرورش هوش هیجانی نوجوانان، همبستگی است.

نوجوان باید به گونه ای پرورش یابد که احساس استقلال و علاوه بر آن، قدرت ایجاد ارتباط و همبستگی را به یک میزان کسب کند. نوجوانان باید به گونه ای پرورش یابند که احساس استقلال و علاوه بر آن قدرت ایجاد ارتباط و همبستگی را به یک میزان کسب کنند، تنها در این صورت است که رسیدن به هدف وموفقیت دست یافتنی خواهد شد.

نوجوانان به تیم ها و گروه ها م یپیوندند و با عواطف و هیجانات مختلف روبه رو می شوند که تنش های شدید زندگی به خلاء های احساسی و شاید معنوی می انجامد.




منبع: 1استارت
  • سارا مهدویان
  • ۰
  • ۰

شاید بار‌ها پیش آمده که به هوش بالای همکلاسی، یکی از بچه‌های فامیل، نفرات برتر کنکور و… غبطه خورده باشید و چون از نعمت چنین هوشی برخوردار نشده‌اید، دلتان گرفته باشد؛ اما از آنجا که علم همیشه عقب‌تر از حقایق بی‌شمار هستی حرکت می‌کند تنها 25 سال است که پرده از راز هوشی برداشته است که ثابت می‌کند خداوند هوش دیگری نیز به شما هدیه داده تا به دور از هرگونه عامل وراثتی بتوانید بنا بر تلاش خود باهوش شوید و غبطه هوش حاصل از ارث را نخورید. این هوش اکتسابی که به هوش هیجانی معروف شده عامل موفقیت شما در زندگی شخصی و اجتماعی محسوب می‌شود تولد هوش هیجانی
امروزه هوش هیجانی را با نام دانیل گلمن می‌شناسند، در صورتی که قبل از این روان‌شناس روزنامه‌نگار، روانشناسان دیگری مانند سالووی، جان مایر و گاردنر به وجود چنین هوشی پی برده بودند، اما چون به اندازه گلمن خلاق و درتعریف این هوش موفق نبودند، از میان آنها نام گلمن در کنار هوش هیجانی حک شد.
دکتر کریم افشاری‌نیا، دکترای روانشناسی مشاوره و عضو هیات علمی دانشگاه، چگونگی مطرح‌شدن هوش هیجانی توسط روان‌شناسان را اینچنین بیان می‌کند: «هوش هیجانی زمانی معنا و مفهوم پیدا کرد که متخصصان روان‌شناسی مشاهده کردند آن‌طور که تصور می‌شد هوش شناختی (IQ) نمی‌تواند در تمامی مراحل و جوانب مختلف زندگی، موفقیت افراد را تضمین کند. آنها مشاهده کردند افرادی هستند که هوش شناختی بالایی ندارند اما بر خلاف تصور در مشاغل مختلف و زندگی اجتماعی و زناشویی بسیار موفق و مثبت عمل می‌کنند. در اینجا بود که برای محققان این سوال مطرح شد که حلقه گمشده در تفسیر موفقیت افراد کم‌هوش چیست؟ بنابراین دست به تحقیقات گسترده‌ای زدند و عاملی به عنوان هوش هیجانی را مطرح کردند.»
هوشی که مدیر عواطف است
اگر در یک روز سرد زمستانی فردی در هنگام عبور از کنار شما پایش لغزید و به زمین خورد و شما بر عکس دیگران به جای خندیدن، دستش را گرفتی و با مهربانی بلندش کردی و حالش را جویا شدی، بدان که از هوش هیجانی بالایی برخورداری.
دکتر افشاری‌نیا، هوش هیجانی را توانایی شناخت هیجانات خود و دیگران و استفاده از این شناخت در روابط بین فردی و تصمیمات شخصی می‌داند و می‌گوید: «چیزی که ما از آن به عنوان هوش هیجانی یاد می‌کنیم، به خودشناسی مرتبط می‌شود در واقع اساس، بنیان و هسته هوش هیجانی را خودشناسی و شناخت هیجانات و احساسات خود و دیگران تشکیل می‌دهد زیرا فرد می‌تواند با توجه به این شناخت در روابط بین فردی موفق‌تر عمل کند.»
پس اگر عواطف شخصی و احساسات مثبت و منفی خود و دیگران را بخوبی می‌شناسی و کنترل خشم و شادی و به طور کلی عواطف خود را با توجه به موقعیت‌های مختلف در دست داری و بخوبی می‌توانی با دیگران ارتباط برقرار کنی، مسلم بدان که آدم باهوشی هستی.
هوش هیجانی یا تحصیلی؟
تا قبل از این‌که هوش هیجانی مطرح شود، استعداد و توانایی با هوش شناختی سنجیده می‌شد؛ هوشی که گرفتن نمره‌های بالا، رتبه‌آوردن در کنکور و حل مسائل سخت ریاضی را برای ما رقم می‌زند. کیفیت این هوش که در آموختن روش حل مساله، استدلال‌کردن، محاسبات ریاضی، تعریف‌کردن واژه‌ها، اطلاعات عمومی و مسائلی که کاملا جنبه عقلانی دارند متأثر است از طریق ژن‌ها به ما رسیده و این ویژگی وجه تمایز هوش شناختی و هوش هیجانی است.

این روان‌شناس معتقد است که تا 15 سالگی هوش شناختی قابلیت پرورش دارد به شرط آن‌که محیط مطلوب مهیا باشد. اما هوش هیجانی که عامل80 درصد موفقیت انسان‌ها در مراحل مختلف زندگی بوده تا آخر عمر قابل پرورش است و جالب این‌که هرقدر سن بالاتر برود، قابلیت ارتقای آن بیشتر می‌شود و نقش یادگیری در پرورش آن، بسیار چشمگیر است و افراد می‌توانند ز گهواره تا گور باهوش شوند.چگونه می‌توان باهوش شد
اجزای هوش هیجانی در سال‌های اولیه زندگی شکل می‌گیرد به طوری که بسیاری از محققان بر این باورند که چیدن این پازل قبل از تولد شروع می‌شود و تا پایان عمر ادامه پیدا می‌کند. از ویژگی‌های هوش هیجانی محسوب‌شدنش به عنوان مهارت است و شما می‌توانید با یکسری از تمرینات این هوش را تربیت کنید.
دکتر کریم افشاری‌نیا در خصوص اهمیت کارگاه‌هایی که مهارت‌های زندگی را برای بالابردن هوش احساسی آموزش می‌دهند، می‌گوید: «شرکت در کارگاه‌های مهارت‌آموزی که مهارت‌های زندگی مانند مدیریت استرس، مهارت حل مساله و… را آموزش می‌دهند در ارتقای هوش هیجانی افراد بسیار موثر است.»
تربیت هوش هیجانی در کودکان
هوش هیجانی به وسیله رشد مهارت‌های احساسی و هیجانی از سال‌های ابتدایی زندگی قابل ارتقاست.
دکتر افشاری‌نیا مهم‌ترین عامل ارتقای هوش عاطفی در کودکان را سبک تربیتی والدین می‌داند و تاکید می‌کند: «والدینی که الگوهای صحیح تربیتی ندارند و به احساسات و نیازهای کودکان توجه نمی‌کنند و فرصت اکتشاف و کنجکاوی را از فرزندشان سلب می‌کنند مانع پرورش هوش هیجانی در کودکانشان می‌شوند.»
این استاد دانشگاه از موضع مستبدانه و توام با تنبیه والدین و جوهای تحقیرکننده و سرزنش‌کننده به عنوان بدترین محیط‌های تربیتی یاد می‌کند و معتقد است: «یک محیط امن عاطفی می‌تواند به کودکان کمک کند تا با آزادی احساساتشان را بروز دهند و والدین با در نظرگرفتن این احساسات و کمک به کسب مهارت کودک در برخورد با آنها هوش هیجانی او را در جهت مثبت تقویت کنند.»
محققان، افزودن نام احساسات مختلف به خزانه لغت کودکان را از راه‌های افزایش هوش هیجانی می‌دانند. مثلا می‌توان هنگامی که کودک تحت تاثیر هیجانات مختلفی قرار دارد، نام آن حس را مانند شادی، ترس و… به او یاد داد. همچنین گوش‌دادن و بازخورددادن به آنها از طریق حرکات اعضای بدن یا از طریق کلام، دادن اجازه برای بازی‌کردن، فراهم‌کردن محیطی غنی از کتاب و اسباب‌بازی، پاسخ دادن به سوالات ساده کودک، شرکت‌دادن او در گروه‌های همسال و… از دیگر فنون افزایش هوش هیجانی در کودکان است


منبع: فرزندپروری

  • سارا مهدویان
  • ۰
  • ۰
به‌راحتی دچار اضطراب می‌شوید؛ این هوش هیجانی است که کمکمان می‌کند در شرایط بحرانی یا قبل از بحرانی شدن شرایط اوضاع را ببینیم و آن را مدیریت کنیم. 

 نمی‌توانید از خودتان دفاع کنید؛ هوش هیجانی به ما کمک می‌کند در برابر آزار و اذیت دیگران واکنش لازم و به‌موقع بروز دهیم.

 دایره لغات احساسی شما محدود است و نمی‌توانید حالات روحی خودتان را به‌خوبی بیان کنید.

 خیلی زود شرایط را قضاوت می‌کنید، تصمیم می‌گیرید و با تعصب از فرضیه‌های خودتان دفاع می‌کنید. 

 زودرنج هستید؛ افرادی که هوش هیجانی بالا دارند، بااعتماد‌به‌نفس‌اند، از شوخی‌های دیگران ناراحت نمی‌شوند و مرز بین شوخی، تمسخر و تخریب را تشخیص می‌دهند


  • سارا مهدویان
  • ۰
  • ۰

هوش هیجانی (EQ) در برخورد اول به عنوان حلقه‌ای کلیدی در یافته‌ای عجیب شناخته شد: در ۷۰ درصد مواقع افراد با IQ متوسط در طول زمان از افراد با IQ بالا بهترند.

این یافته برخلاف باور عمومی بود؛ باوری مبنی بر این که IQ تنها عامل موفقیت است.

پژوهش‌های انجام شده طی دهه‌ها به هوش هیجانی به عنوان فاکتوری مهم در تعیین بهترین‌ها و جدا شدن آن‌ها از بقیه اشاره می‌کنند.

این ارتباط تا حدی است که ۹۰ درصد بهترین‌ها در عملکرد، EQ بالایی دارند.

Jack Welch بیان می‌کند:

در این که هوش هیجانی از هوش منطقی کمیاب‌تر است، شکی نیست؛ اما تجربه به من ثابت می‌کند که هوش هیجانی در ساخته شدن یک فرد به عنوان‌ مدیر مهم‌تر است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

هوش هیجانی چیزی ناملموس در هر یک از ماست که نحوه کنترل رفتار، هدایت پیچیدگی‌های اجتماعی و تصمیمات شخصی‌مان را در جهت گرفتن نتایج مثبت تحت تاثیر قرار می‌دهد.

علیرغم اهمیت EQ، طبیعت ناملموس آن درک این مهم که تا چه حد از آن برخورداریم و چه کارهایی در جهت بهبود آن انجام دهیم را دشوار می‌سازد.

برای این منظور، تست‌های معتبر  EQ را می‌توان انجان داد اما متاسفانه این تست‌ها رایگان نیستند؛ در این راستا، براساس تست‌هایی که افراد انجام داده‌اند، علائم EQ پایین تجزیه و تحلیل شده است. رفتارهای زیر نشان دهنده EQ پایین می باشند:

  • به آسانی مضطرب می‌شوید: 

زمانی که از احساسات پر می‌شوید، به سرعت حس ناآرامی، تنش و استرس تجربه می‌کنید. احساسات بیان نشده بر روی ذهن و بدن فشار ایجاد می‌کنند. مهارت‌های هوش هیجانی باعث مدیریت بهتر استرس شده و به شما قابلیت رویارویی با شرایط سخت قبل از تشدید شدن آن‌ها را می‌دهند.

افرادی که نمی‌توانند از مهارت‌های هوش هیجانی بهره ببرند، در کنترل وضعیت روحی‌شان ضعیف‌ترند. تجربه استرس، نگرانی، افسردگی، سوء مصرف مواد و حتی افکار خودکشی در این افراد دو برابر است.

  • نمی‌توانید خود را مطرح کرده و از خود دفاع کنید:

افراد با EQ بالا میان رفتارهای خوب، مهربانی و عاطفه و در مقابل، توانایی مطرح کردن خود و تعیین حدود، تعادل خوبی برقرار می‌کنند. این ترکیب برای مدیریت ناسازگاری‌ها ایده‌آل است. درصورتی که اکثر افراد دوحالت به خود می‌گیرند: انفعال یا خشونت. افراد باهوش هیجانی با این تعادل خود را از رفتارهای نسنجیده دور می‌کنند و با این کار می‌توانند بدون این که برای خود دشمن ایجاد کنند، با افراد سرسخت مقابله کنند.

  • دایره لغات احساسی‌تان محدود است:

همه افراد احساسات مختلف را تجربه می‌کنند اما فقط تعداد کمی می‌توانند به صورت دقیق احساس خود را بیان کنند. پژوهش ما نشان می‌دهد که تنها ۳۶ درصد افراد این توانایی را دارند؛ و این باعث مشکلاتی اعم از سوءتفاهمات شده و منجر به تصمیمات غیرعقلانی و رفتارهای زیان‌بخش می‌شود. 

افراد با EQ بالا بر احساسات خود تسلط دارند، کامل آن‌ها را درک می‌کنند و از لغات احساسی گسترده برای ابراز احساساتشان استفاده می‌کنند. زمانی که اکثر افراد وضعیت روحی خود را  بد توصیف می‌کنند، این افراد از کلماتی چون بیقرار، زودرنج، تندمزاج و نگران استفاده می‌کنند. هرچه کلمه انتخابی شما اختصاصی‌تر باشد، بینش بهتری از خود، آنچه باعث این حالت شده و کاری که در رابطه با آن قصد انجام دارید، ارائه می‌دهید.

  • سریعا قضاوت کرده و از آن به شدت دفاع می‌کنید: 

افراد با EQ پایین سریعا قضاوت کرده و از نظریات موافق حمایت و به نظریات مخالف بی‌توجهی می‌کنند. این ویژگی برای مدیران خطرناک است؛ چرا که نظریات آنان استراتژی تیم را تحت تاثیر قرار می‌دهد. افراد با EQ بالا نظریات خود را بیشتر تحلیل می‌کنند و می‌دانند که واکنش‌های اولیه تحت تاثیر احساسات است. به افکار خود بیشتر زمان داده و پیامدها را به‌خوبی بررسی می‌کنند. سپس، عقیده خود را به اثرگذارترین شکل ممکن ارائه می‌دهند و به نظرات سایر افراد توجه می‌کنند.

  • استرس مداوم می‌کشید:

احساسات منفی همراه با لجاجت نشانه استرس است. تفکر مداوم درباره یک چیز بدن شما را درحالت ستیز و گریز قرار می‌دهد؛ مکانیسمی که به هنگام تهدید باعث فرار یا ستیز می‌شود. زمانی که تهدیدی حتمی است، این واکنش برای حیات ضروری است اما زمانی که یک بحث قدیمی در کار است، این استرس اثرات تخریبی بر روی بدن ایجاد می‌کند و در حالت مزمن پیامدهایی ناگواری برای سلامتی می‌تواند داشته باشد. محققان در دانشگاه Emory نشان داده‌اند که حفظ این استرس باعث فشارخون بالا و بیماری‌های قلبی می‌شود. آسوده کردن ذهن از این موضوعات منجر به احساس بهتر و نهایتا بهبود سلامتی می‌شود.

  • از اشتباهاتتان فاصله نمی‌گیرید :

افراد با EQ بالا از اشتباهات خود فاصله می‌گیرند اما آن‌ها را فراموش نمی‌کنند و با رعایت فاصله کافی برای موفقیت‌های آینده از آن‌ها بهره می‌گیرند. راه رفتن روی این طناب تعادل، نیازمند خودآگاهی است. اصرار بر ماندن بر روی اشتباهات به مدت طولانی‌مدت، به شما استرس می‌دهد و با فراموش کردن کامل نیز احتمال تکرار آن‌ها وجود خواهد داشت. کلید تعادل در توانایی تبدیل شکست‌ها به پله‌های ترقی است. این باعث بهترین برخورد با گذشته در ارتباط با اشتباهات در افراد باهوش هیجانی می‌شود.

  • اغلب احساس می‌کنید دیگران منظور شما را درک نمی‌کنند:

افراد با EQ پایین نمی‌توانند مفهومشان را به خوبی برسانند و اغلب احساس می‌کنند دیگران منظورشان را نمی‌فهمند. درمقابل، افراد با هوش هیجانی بالا در چنین شرایطی متوجه می‌شوند که پیامشان را به خوبی منتقل نکرده‌اند و سعی می‌کنند بار دیگر به صورت بهتر ایده خود را هدایت کنند تا به خوبی فهمیده شود.

 

  • شرایط از کوره در رفتن خود را نمی‌شناسید:

هرکسی شرایط حساس خاص خود را دارد که در چنین شرایطی از کوره در رفته و تحمل خود را از دست ‌می‌دهد. افراد با هوش هیجانی بالا در چنین شرایطی خود را کنار می‌کشند تا موقعیت بر آن‌ها غالب نشود.

  • عصبانی نمی‌شوید:

هوش هیجانی صرفا خوب بودن نیست؛ در واقع مدیریت احساسات جهت دستیابی به بهترین نتیجه ممکن است. بعضی مواقع این بدان معناست که به دیگران نشان دهید ناراحت بوده و آزرده‌خاطر شده‌اید. ماسک خوشحالی و مثبت‌نگری زدن سازنده نیست. افراد با هوش هیجانی بالا در موقعیت‌های مناسب از هردو نوع احساسات مثبت و منفی بهره می‌جویند.

  • دیگران را بخاطر احساسات خود سرزنش می‌کنید:

احساسات شما در مقابل رفتارهای دیگران تحریک می‌شود؛ با این حال بایستی مسئولیت احساسات خود را قبول کنید. کسی باعث نمی‌شود به شما احساس خاصی دست بدهد بلکه فکر کردن به دیگران احساسات شما را برمی‌انگیزد.

  •  به آسانی آزرده می‌شوید:

اگر شناخت کاملی از خودتان داشته باشید، انجام دادن کاری یا گفتن چیزی که ناراحتتان کند، برای دیگران کار آسانی نخواهد بود. افراد با EQ بالا دارای اعتماد به نفس و فکر باز هستند که به پوست کلفت نیز تعبیر می‌شود. با خودشان شوخی می‌کنند و اجازه شوخی کردن با آن ‌ها را به افراد می‌دهند؛ چرا که محدوده مشخصی برای تحقیر و شوخی دارند.

درمجموع، EQ شما برخلاف IQ انعطاف‌پذیر و قابل تغییر است. با تمرین رفتارهای هوشمند هیجانی می‌توانید آن‌ها را به عادت تبدیل کنید. تا اینکه ناخودآگاه در تعامل با محیط پیرامون با EQ بالاتری برخورد خواهید کرد.

  • سارا مهدویان
  • ۰
  • ۰

در ۷۰ درصد موارد، افراد با آی کیوی معمولی عملکرد بهتری نسبت به افراد نابغه دارند! این یافته‌ی متفاوت، باور رایج «هوش بالا، عامل بی‌چون‌وچرای موفقیت است» را به چالش می‌کشد. هوش هیجانی (EQ) حلقه‌ی گمشده‌ای است که جمله‌ی اول این مقاله را توجیه می‌کند. همراه ما باشید، می‌خواهیم درباره‌ی نشانه‌های هوش هیجانی پایین اطلاعات ارزشمندی در اختیارتان بگذاریم.




حتما بخوانید:

افرادی که هوش هیجانی پایین دارند، چگونه رفتار می‌کنند؟

افراد دارای هوش هیجانی بالا در محیط‌های کاری چگونه رفتار می‌کنند؟

ترفندهایی که شما را باهوش‌تر از آنچه هستید نشان می‌دهد

سال‌ها مطالعه و تحقیق حاکی از این است که هوش هیجانی عامل اصلی برتری افراد موفق و مشهور نسبت به سایر افراد جامعه است. ارتباط بین هوش هیجانی و موفقیت یک ارتباط قوی و مستقیم است؛ به‌طوری که ادعا می‌شود ۹۰ درصد افراد موفق، هوش هیجانی بالایی دارند.


هوش هیجانی در همه‌ی انسان‌ها وجود دارد، اما آشکار نیست. روش شما در مدیریت رفتارهایتان، نحوه‌ی برخورد شما با شرایط پیچیده‌ی اجتماعی و تصمیم‌های شخصی شما در حصول نتیجه‌ی دلخواه‌تان، از هوش هیجانی شما تأثیر می‌گیرند.


با وجود اهمیت فراوان هوش هیجانی، ذات پنهان آن، تخمین میزان این قابلیت و بهبود آن در افراد را کمی دشوار می‌کند. برخی تست‌های معتبر برای سنجش میزان هوش اجتماعی وجود دارند، اما متأسفانه اکثر تست‌های معتبر هوش هیجانی رایگان نیستند. در این مقاله با مطالعه‌ی نتایج تست هوش هیجانی بیش از یک میلیون‌ نفر، برخی نشانه‌های هوش هیجانی پایین معرفی می‌شوند. اگر رفتارهای زیر را دارید بهتر است که آنها را کنار بگذارید.


۱. اصلا عصبانی نمی‌شوید

داشتن هوش هیجانی به معنی همیشه خوب و مهربان‌بودن نیست، هوش هیجانی یعنی اینکه بتوانید به منظور دستیابی به بهترین نتیجه، مدیریت احساسات خود را در دست بگیرید. گاهی شما باید به طرف مقابل خود نشان دهید که نگران، غمگین و آشفته هستید. اینکه دائم احساس واقعی خود را زیر نقابی از خوشحالی و خونسردی پنهان کنید، به هیچ عنوان صحیح و اثرگذار نیست. یکی از عادات افرادی با هوش هیجانی بالا این است که احساسات منفی و مثبت خود را در شرایط مختلف نشان می‌دهند.


۲. به‌راحتی دچار اضطراب می‌شوید

وقتی احساسات خود را پنهان می‌کنید، این احساسات خود را به صورت تنش، نگرانی و استرس نمایان می‌کنند. سرکوب احساسات موجب خستگی روانی و جسمی شما می‌شود. افزایش مهارت‌های هوش هیجانی به شما در کنترل اضطراب کمک می‌کند و یاری‌تان می‌کند قبل از وخیم‌شدن شرایط، آن را ببینید و با آن مقابله کنید.


افرادی که از مهارت‌های هوش هیجانی خود استفاده نمی‌کنند برای مدیریت احساسات خود به روش‌های دیگر و در برخی موارد رفتارهای پرخطر روی می‌آورند. احتمال استرس، افسردگی، اعتیاد و تمایل به خودکشی در این افراد دوبرابر سایرین است.


۳. نمی‌توانید از خودتان دفاع کنید

افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، درعین اینکه با سایرین خوب و صمیمانه برخورد می‌کنند، اجازه نمی‌دهند که دیگران از این برخوردها سوءاستفاده کنند و مرزهای مشخصی در ارتباط خود با سایر افراد دارند. این طرز رفتار، تاکتیک بسیار مناسبی است که مانع بسیاری از کشمکش‌ها می‌شود.


۴. دایره‌ی لغات احساسی شما محدود است



همه‌ی انسان‌ها، احساس دارند و در موقعیت‌های مختلف احساسات متفاوتی را تجربه می‌کنند، اما درصد بسیار کمی از انسان‌ها می‌توانند احساسات خود را به‌طور دقیق بیان و توصیف کنند. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که تنها ۳۶ درصد افراد می‌توانند احساسات خود را به‌طور کامل و دقیق بیان کنند. عدم توانایی در توصیف احساسات، به‌ویژه احساساتی که کلماتی رایج برای توصیف آنها نداریم، ممکن است موجب سوءتفاهم و در نتیجه انتخاب‌های غیرمنطقی و رفتارهای زیان‌بار شود.


ازآنجایی‌که افراد باهوش هیجانی بالا به خوبی احساسات خود را می‌شناسند، توانایی مدیریت، ابراز و بیان احساساسات خود را دارند. درحالی‌که ممکن است یک فرد با هوش هیجانی معمولی از عبارت «خوب نیستم» برای توصیف احساس خود استفاده کند، افرادی با هوش هیجانی بالا به‌طور دقیق مشخص می‌کنند که منظورشان از حال بد، «ناامیدی»، «استرس» یا «ضعف» است. هرچه کلماتی که برای توصیف حال خود استفاده می‌کنید دقیق‌تر باشند، آگاهی شما از وضعیت روحی و درونی‌تان بیشتر و قدرت مدیریت آن احساس در شما بالاتر است.


۵. خیلی زود شرایط را قضاوت می‌کنید، تصمیم می‌گیرید و با تعصب از فرضیه‌های خود دفاع می‌کنید

یکی از نشانه های هوش هیجانی پایین در افراد این است که آنها خیلی سریع نظر می‌دهند و با تعصب روی نظر خود پافشاری می‌کنند یعنی از هر دستاویزی برای دفاع از نظر خود و سرکوب نظرات مخالف با نظر خود استفاده می‌کنند. این افراد برای دفاع از نظر خود به‌صورت زننده و افراطی بحث‌وجدل می‌کنند.


این رفتار یک رفتار پرخطر برای رهبر گروه محسوب می‌شود؛ چراکه نظرات لحظه‌ای و بدون پشتوانه‌ی آنها، می‌تواند استراتژی طولانی‌مدت یک تیم را رقم بزند. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، روی ایده‌های اولیه‌ی خود بیشتر فکر می‌کنند؛ چرا که می‌دانند عکس‌العمل‌های اولیه از احساسات سرچشمه می‌گیرد. این افراد در افکار اولیه‌ی خود را در طول زمان توسعه می‌دهند و عواقب احتمالی آنها را درنظر می‌گیرند و نظر خود را به مؤثرترین شکل ممکن با مخاطبان خود درمیان می‌گذارند و به نظرات سایرین در رابطه با ایده‌ی خود توجه می‌کنند.


۶. نگران هستید

احساسات منفی که از این نگرانی ناشی می‌شوند، دقیقا ناشی از عکس‌العمل بدن شما به استرس و اضطراب هستند. حتی فکرکردن در مورد برخی اتفاقات بدن، شما را وارد حالت روانی جنگ یا گریز می‌کنند که شما را وادار به انتخاب یکی از این دو حالت خواهد کرد، ایستادگی و مبارزه یا فرار از موقعیت و مشکل. این عکس‌العمل در لحظه‌ی مواجهه با مشکل، ضروری و بجاست، اما نگرانی درمورد مشکلات گذشته، برای روان و جسم شما زیا‌ن‌آور است.


محققان دانشگاه اموری دریافته‌اند که ادامه‌دادن به نگرانی و استرس موجب افزایش فشار خون و بیماری‌های قلبی می‌شود. ادامه‌دادن به نگرانی یعنی ادامه‌دادن به استرس، افراد باهوش هیجانی بالا راه دست کشیدن از نگرانی را به خوبی می‌دانند. پایان‌دادن به نگرانی‌های بی‌مورد نه تنها موجب می‌شود که شما احساس بهتری پیدا کنید؛ بلکه موجب بهبود سلامتی شما نیز خواهد شد.


۷. بی‌خیال اشتباهات خود نمی‌شوید



افراد با هوش هیجانی بالا درعین اینکه اشتباهات خود را فراموش نمی‌کنند، به‌طور افراطی روی اشتباهات خود مانور نمی‌دهند. آنها اشتباهات را فراموش نمی‌کنند تا در مواقع لازم به عنوان تجربه از آن استفاده کنند، درعین‌حال به جای گیرافتادن در اشتباهات گذشته، روی آینده خود تمرکز می‌کنند. برای تفکیک بین گیردادن به اشتباهات و درخاطرداشتن آنها، به خودآگاهی نیاز دارید. گذاشتن وقت و انرژی بیش از حد برای اشتباهاتتان، از شما فردی نگران و ترسو می‌سازد. اگر اشتباهاتتان را به‌طور کامل فراموش کنید دوباره مرتکب آن اشتباهات خواهید شد. کلید تعادل این است که از اشتباهات خود برای پیشرفت و موفقیت خود بهره بگیرید. این دیدگاه باعث می‌شود که در هربار شکست به‌جای ناامیدی از ادامه‌ی راه، انگیزه قوی برای بازگشت و ادامه داشته باشید.


۸. اکثر اوقات احساس می‌کنید که دیگران منظور شما را بد متوجه می‌شوند

یکی از نشانه های هوش هیجانی پایین این است که نمی‌توانید حدس بزنید که از طرف دیگران چگونه به نظر می‌رسید. شما احساس می‌کنید چون نمی‌توانید منظور خود را به خوبی به دیگران منتقل کنید، منظور شما درست برداشت نمی‌شود. افراد با هوش هیجانی بالا می‌دانند که الزاما تمام صحبت‌های آنها برای دیگران قابل درک نیست. بنابراین درصورتی‌که احساس کنند منظورشان درست به مخاطب منتقل نشده است، روش بیان خود را طوری تغییر می‌دهند که مفهوم صحبت‌شان برای مخاطب قابل درک باشد.


۹. محرک‌های انگیزشی خود را نمی‌شناسید

همه‌ی انسان‌ها برای حرکت روبه جلو و پیشرفت، محرک‌ها و انگیزه‌هایی دارند. افراد با هوش هیجانی بالا در مورد عوامل انگیزشی خود مطالعه می‌کنند و به کمک این دانش، بهترین موقعیت‌ها و انسان‌ها را به عنوان محرک خود انتخاب می‌کنند.


۱۰. دیگران را به خاطر احساسات خود مقصر می‌دانید

احساسات از حالت‌های درونی شما ناشی می‌شوند. بهتر است به جای اینکه دیگران را مقصر احساسات خود بدانید، مسئولیت آنها را خودتان بپذیرید. هیچ‌کس نمی‌تواند باعث شود شما چیزی را که نمی‌خواهید، احساس کنید. اگر دیگران را مسئول احساسات خودتان بدانید، پیشرفت نخواهید کرد.


۱۱. زودرنج هستید

اگر واقعا درک درستی از شخصیت خودتان داشته باشید و خودتان را خوب بشناسید، دیگران به این آسانی‌ها نمی‌توانند با اعمال و گفتارشان شما را برنجانند. افراد با هوش هیجانی بالا اعتماد به نفس دارند و انتقادپذیر هستند و همین ویژگی‌ها باعث می‌شود که این افراد زودرنج نباشند. چنین افرادی از شوخی دیگران ناراحت نمی‌شوند و شاید گاهی خودشان هم به خودشان بخندند؛ چرا که مرز بین شوخی و تمسخر و تخریب شخصیت را تشخیص می‌دهند.


سخن آخر

برخلاف IQ، هوش هیجانی بسیار انعطاف‌پذیر است. با تمرین رفتارها و مهارت‌های عاطفی هوشمندانه، مغز شما به تدریج به این رفتارها عادت خواهد کرد. به مرور زمان این رفتارها در مغز شما جایگزین رفتارهای مخرب قدیمی خواهند شد و بدون اینکه خودتان متوجه شوید با رفتارهای جدید و صحیح که نشانه‌ای از هوش هیجانی تقویت شده در شماست، به محیط پاسخ خواهید داد.


آیا شما یا اطرافیان‌تان، چنین نشانه‌هایی دارید؟ فکر می‌کنید این نشانه‌ها چه تأثیری روی زندگی می‌گذارند؟ چه راهکارهایی برای تقویت هوش هیجانی سراغ دارید؟ دیدگاه‌تان را در قسمت نظرات، با ما به اشتراک بگذارید.



منبع: چطور

  • سارا مهدویان
  • ۰
  • ۰

اگر فکر می‌کنید به صرف باهوش بودن موفق خواهید شد، باید بگویم لازم است نیم‌نگاهی هم به هوش هیجانی‌ خود داشته باشید. هوش هیجانی که آن را با نام هوش‌بهر هیجانی ‌یا EQ نیز می‌شناسیم، شاید آنقدرها شناخته شده نباشد اما اثرات جدی بر عملکرد و زندگی افراد دارد. آدم باهوشی (مثلا با هوش‌بهر ۱۲۰) را تصور کنید که نه می‌داند خودش چه احساسی دارد و نه احساساتی که در دیگران بر می‌انگیزد را می‌شناسد، او به همین دلیل دائما درگیری‌هایی پیدا می‌کند که به کارایی و حال خوبش صدمه می‌زنند. در این مقاله با ۹ نشانه افرادی که هوش اجتماعی پایین دارند، آشنا می‌شوید.

باید بدانیم که هوش انواع مختلفی دارد، فردی که توصیف شد مثالی از کسی است که علی‌رغم بهره‌مندی از هوشی بالا (۱۲۰)، هوش هیجانی پایین‌اش زندگی را به کامش تلخ کرده است. دردسرهایی که هوش هیجانی کم ایجاد می‌کند بی‌شمار است و تمام روابط اجتماعی فرد را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. اهمیتِ توجه و تلاش برای ارتقای این توانایی از جایی بیشتر نمود پیدا می‌کند که بدانیم متخصصین اعتقاد دارند برای کسب موفقیت نهایی در زندگی، هوش هیجانی (EQ) نسبت به هوش‌ شناخته‌شده (یا همان IQ) نقش پررنگ‌تری ایفا می‌کند.

اگر با کسی به مشکل برخورده‌اید چون احساسات او را درک نکرده‌اید ‌یا با کسی جر و بحث کرده‌اید چون احساسات شما را درک نکرده است این مقاله برای شماست چون احتمالا مولفه‌های هوش هیجانی را نادیده گرفته‌اید (درباره‌ی این مولفه‌ها می‌توانید اینجا مطالعه کنید). خبر خوش این است که این توانایی تا حد زیادی اکتسابی و قابل ‌یادگیری است، اما قدم اول این است که بفهمیم کجای مسیر هوش هیجانی ایستاده‌ایم؟ شاید نیاز به تلاش بیشتری در این مورد داریم تا زندگی بهتری داشته باشیم.

به رابطه‌هایتان نگاهی بیاندازید، اینکه ما با دیگران چگونه مراوده می‌کنیم تا حدود زیادی وابسته به هوش هیجانی ما است. ممکن است این همکار، کارفرما، دوست، اعضای خانواده ‌یا آشنایان شما باشند که با هوش هیجانی پایین دست و پنجه نرم می‌کنند، در این حالت آنها موقعیت‌های اجتماعی را برای خودشان و شما سخت و پرتنش می‌کنند. در اینجا به برخی نشانه‌های کلاسیک هوش هیجانیِ پایین اشاره می‌کنیم:

۱. گرفتار جر و بحث‌های متعدد می‌شوند

جر و بحث

احتمالا آدمی ‌را می‌شناسید که دائما از یک مشاجره به مشاجره‌ی بعدی در حرکت است. اطرافیان چنین فردی و حتی غریبه‌ها دائما خود را گرفتار جنگ لفظی با او می‌یابند. این افراد به این دلیل که متوجه احساسات دیگران نیستند، اغلب درگیر مشاجراتی می‌شوند که در آن ملاحظه‌ی احساسات دیگران را نمی‌کنند.


حتما بخوانید: ۳ سوالی که برای افزایش هوش هیجانی باید از خود بپرسید

۲. متوجه احساسات دیگران نیستند

کوری احساسی

افراد دارای هوش هیجانی پایین اغلب نسبت به احساسات دیگران بی‌تفاوت‌اند. این افراد متوجه نیستند که همسرشان از آنها عصبانی است یا همکارشان در موقعیتِ برانگیختگی و عصبانیت قرار دارد. البته این ندانستن به همین جا ختم نمی‌شود، چنین فردی از اینکه دیگران انتظار دارند احساسات‌شان درک و فهمیده شود خیلی ناراحت می‌شود. به طور کلی احساسات چیزی است که آدم‌های با هوش هیجانی پایین را آتشی می‌کند.

۳. فکر می‌کنند که دیگران هستند که زیادی حساس‌اند

بقیه لوس و حساس‌اند کار من اشتباه نیست!

این افراد موقعیت‌شناسیِ احساسی ندارند، برای مثال ممکن است در‌ یک مجلس ختم ‌یا بلافاصله بعد از‌ یک اتفاق غم‌انگیز خوشمزه‌بازی‌شان گل کند و برای‌تان جوک تعریف کنند. اگر هم کسی به رفتار نامناسب آنها اعتراضی کند، آنها فکر می‌کنند چقدر این آدم‌ها لوس و بی‌جنبه‌اند. چنین افرادی در درک احساسات دیگران ضعف دارند بنابراین جای تعجب نیست که چرا نمی‌توانند حال و هوای احساسیِ هر موقعیت را درک کند.


حتما بخوانید: ۴ تکنیک برای تقویت هوش هیجانی

۴. از شنیدن نقطه‌نظرات دیگران سر باز می‌زنند

حرف کسی را نمی‌شنوند

این افراد اعتقاد راسخی دارند که حق با آنهاست، از این جایگاه با تمام توان دفاع می‌کنند و از شنیدن حرف‌هایی که دیگران برای گفتن دارند امتناع می‌ورزند. این اتفاق به خصوص در مواقعی رخ می‌دهد که دیگران می‌خواهند به چنین شخصی بفهمانند که تا چه حد در درک احساسات دیگران ضعف دارد. آنها اغلب نسبت به احساسات دیگران بدبین و به شدت انتقادگر هستند.


حتما بخوانید: تقویت مهارت گوش دادن؛ ۱۰ اصلی که شما را تبدیل به شنونده سراپا گوش می‌کند

۵. دیگران را بابت اشتباهات خود مقصر می‌دانند

تو مقصری

افراد دارای هوش هیجانی پایین ‌نسبت به مشکلاتی که در اثر احساسات‌شان ممکن است به وجود‌ آورند آگاهی کمی دارند. زمانی که کارها خوب پیش نمی‌رود اولین واکنش آنها ‌انداختن تقصیرها به گردن شخصی دیگر است. آنها اغلب شرایط موجود در ‌یک موقعیت ‌یا رفتارِ دیگران را مسبب رفتارشان قلمداد می‌کنند؛ ممکن است بگویند که با توجه به شرایط انتخاب دیگری نداشته‌اند و دیگران اصلا متوجه شرایط آنها نیستند. تمایل آنها به‌ شانه خالی کردن از مسئولیت اغلب از آنها آدم‌هایی تلخ می‌سازد که خود را قربانی فرض می‌کنند.

۶. توانایی مواجهه با موقعیت‌های درگیرکننده‌ی احساسات را ندارند

موقعیت‌های دشوار احساسی

برای این افراد مدیریت کردن احساسات قوی، چه برای خودشان باشد چه دیگری، کار دشواری است. واکنش این افراد در برخورد با فوران احساسات از هر نوعی، فرار از آن موقعیت خاص است تا مجبور نباشند با این احساسات روبه‌رو شوند. کار متداول دیگری که این افراد انجام می‌دهند، پنهان کردن احساسات‌شان از دیگران است.

۷. مستعد انفجار ناگهانی احساسات هستند

انفجار احساسی

توانایی تنظیم احساسات ‌یکی از پنج مولفه‌ی حیاتی هوش هیجانی است. افراد دارای هوش هیجانی پایین در فهمیدن و کنترل احساس خود با مشکل مواجه‌اند. آنها ممکن است دچار انفجارهای غیرمنتظره‌ی احساسی شوند که به نظر غیرقابل کنترل و غلو شده می‌رسند.


حتما بخوانید: بهترین راه مدیریت خشم چیست؟

۸. در حفظ روابط دوستانه موفق نیستند

دوستی‌های متزلزل

این افراد به دلیل اینکه در روابط‌شان آزارنده و بی‌احساس ظاهر می‌شوند، در نگه داشتن روابط دوستانه با مشکل مواجه‌اند. دوستی‌های صمیمی ‌نیاز به بده و بستان احساسی متقابل، در میان گذاشتن عواطف، همدردی و حمایت احساسی دارد که همگی مواردی هستند که فردی با هوش هیجانی پایین در آنها دچار ضعف است.


حتما بخوانید: ۱۰ نکته برای این‌که دوستان بیشتری داشته‌ باشید

۹. قادر به هم‌حسی با دیگران نیستند

قادر به هم‌حسی با دیگران نیستند

به این دلیل که چنین افرادی درک چندانی از احساسات دیگران ندارند از هم‌حسی با دیگران نیز عاجز‌ند و نمی‌توانند خود را جای دیگران بگذارند.

به خاطر داشته باشید هوش هیجانی پایین می‌تواند مشکلات پیچیده‌ای را در خانواده، مدرسه و محل کار برای فرد ایجاد کند. اگر فکر می‌کنید در این زمینه نیاز به مطالعه‌ی بیشتر دارید مقالات ما را دنبال کنید، در آینده باز هم درباره‌ی هوش هیجانی خواهیم نوشت.





منبع: چطور
  • سارا مهدویان
  • ۰
  • ۰

شاید بار‌ها پیش آمده که به هوش بالای همکلاسی، یکی از بچه‌های فامیل، نفرات برتر کنکور و... غبطه خورده باشید و چون از نعمت چنین هوشی برخوردار نشده‌اید، دلتان گرفته باشد؛ اما از آنجا که علم همیشه عقب‌تر از حقایق بی‌شمار هستی حرکت می‌کند تنها 25 سال است که پرده از راز هوشی برداشته است که ثابت می‌کند خداوند هوش دیگری نیز به شما هدیه داده تا به دور از هرگونه عامل وراثتی بتوانید بنا بر تلاش خود باهوش شوید و غبطه هوش حاصل از ارث را نخورید. 

این هوش اکتسابی که به هوش هیجانی معروف شده عامل موفقیت شما در زندگی شخصی و اجتماعی محسوب می‌شود 

تولد هوش هیجانی

امروزه هوش هیجانی را با نام دانیل گلمن می‌شناسند، در صورتی که قبل از این روان‌شناس روزنامه‌نگار، روانشناسان دیگری مانند سالووی، جان مایر و گاردنر به وجود چنین هوشی پی برده بودند، اما چون به اندازه گلمن خلاق و درتعریف این هوش موفق نبودند، از میان آنها نام گلمن در کنار هوش هیجانی حک شد.


دکتر کریم افشاری‌نیا، دکترای روانشناسی مشاوره و عضو هیات علمی دانشگاه، چگونگی مطرح‌شدن هوش هیجانی توسط روان‌شناسان را اینچنین بیان می‌کند: «هوش هیجانی زمانی معنا و مفهوم پیدا کرد که متخصصان روان‌شناسی مشاهده کردند آن‌طور که تصور می‌شد هوش شناختی (IQ) نمی‌تواند در تمامی مراحل و جوانب مختلف زندگی، موفقیت افراد را تضمین کند. آنها مشاهده کردند افرادی هستند که هوش شناختی بالایی ندارند اما بر خلاف تصور در مشاغل مختلف و زندگی اجتماعی و زناشویی بسیار موفق و مثبت عمل می‌کنند. در اینجا بود که برای محققان این سوال مطرح شد که حلقه گمشده در تفسیر موفقیت افراد کم‌هوش چیست؟ بنابراین دست به تحقیقات گسترده‌ای زدند و عاملی به عنوان هوش هیجانی را مطرح کردند.»


هوشی که مدیر عواطف است


اگر در یک روز سرد زمستانی فردی در هنگام عبور از کنار شما پایش لغزید و به زمین خورد و شما بر عکس دیگران به جای خندیدن، دستش را گرفتی و با مهربانی بلندش کردی و حالش را جویا شدی، بدان که از هوش هیجانی بالایی برخورداری.


دکتر افشاری‌نیا، هوش هیجانی را توانایی شناخت هیجانات خود و دیگران و استفاده از این شناخت در روابط بین فردی و تصمیمات شخصی می‌داند و می‌گوید: «چیزی که ما از آن به عنوان هوش هیجانی یاد می‌کنیم، به خودشناسی مرتبط می‌شود در واقع اساس، بنیان و هسته هوش هیجانی را خودشناسی و شناخت هیجانات و احساسات خود و دیگران تشکیل می‌دهد زیرا فرد می‌تواند با توجه به این شناخت در روابط بین فردی موفق‌تر عمل کند.»


پس اگر عواطف شخصی و احساسات مثبت و منفی خود و دیگران را بخوبی می‌شناسی و کنترل خشم و شادی و به طور کلی عواطف خود را با توجه به موقعیت‌های مختلف در دست داری و بخوبی می‌توانی با دیگران ارتباط برقرار کنی، مسلم بدان که آدم باهوشی هستی.


هوش هیجانی یا تحصیلی؟

تا قبل از این‌که هوش هیجانی مطرح شود، استعداد و توانایی با هوش شناختی سنجیده می‌شد؛ هوشی که گرفتن نمره‌های بالا، رتبه‌آوردن در کنکور و حل مسائل سخت ریاضی را برای ما رقم می‌زند. کیفیت این هوش که در آموختن روش حل مساله، استدلال‌کردن، محاسبات ریاضی، تعریف‌کردن واژه‌ها، اطلاعات عمومی و مسائلی که کاملا جنبه عقلانی دارند متأثر است از طریق ژن‌ها به ما رسیده و این ویژگی وجه تمایز هوش شناختی و هوش هیجانی است. این روان‌شناس معتقد است که تا 15 سالگی هوش شناختی قابلیت پرورش دارد به شرط آن‌که محیط مطلوب مهیا باشد. اما هوش هیجانی که عامل80 درصد موفقیت انسان‌ها در مراحل مختلف زندگی بوده تا آخر عمر قابل پرورش است و جالب این‌که هرقدر سن بالاتر برود، قابلیت ارتقای آن بیشتر می‌شود و نقش یادگیری در پرورش آن، بسیار چشمگیر است و افراد می‌توانند ز گهواره تا گور باهوش شوند.

چگونه می‌توان باهوش شد

اجزای هوش هیجانی در سال‌های اولیه زندگی شکل می‌گیرد به طوری که بسیاری از محققان بر این باورند که چیدن این پازل قبل از تولد شروع می‌شود و تا پایان عمر ادامه پیدا می‌کند. از ویژگی‌های هوش هیجانی محسوب‌شدنش به عنوان مهارت است و شما می‌توانید با یکسری از تمرینات این هوش را تربیت کنید.

دکتر کریم افشاری‌نیا در خصوص اهمیت کارگاه‌هایی که مهارت‌های زندگی را برای بالابردن هوش احساسی آموزش می‌دهند، می‌گوید: «شرکت در کارگاه‌های مهارت‌آموزی که مهارت‌های زندگی مانند مدیریت استرس، مهارت حل مساله و... را آموزش می‌دهند در ارتقای هوش هیجانی افراد بسیار موثر است.»


تربیت هوش هیجانی در کودکان

هوش هیجانی به وسیله رشد مهارت‌های احساسی و هیجانی از سال‌های ابتدایی زندگی قابل ارتقاست.


دکتر افشاری‌نیا مهم‌ترین عامل ارتقای هوش عاطفی در کودکان را سبک تربیتی والدین می‌داند و تاکید می‌کند: «والدینی که الگوهای صحیح تربیتی ندارند و به احساسات و نیازهای کودکان توجه نمی‌کنند و فرصت اکتشاف و کنجکاوی را از فرزندشان سلب می‌کنند مانع پرورش هوش هیجانی در کودکانشان می‌شوند.»


این استاد دانشگاه از موضع مستبدانه و توام با تنبیه والدین و جوهای تحقیرکننده و سرزنش‌کننده به عنوان بدترین محیط‌های تربیتی یاد می‌کند و معتقد است: «یک محیط امن عاطفی می‌تواند به کودکان کمک کند تا با آزادی احساساتشان را بروز دهند و والدین با در نظرگرفتن این احساسات و کمک به کسب مهارت کودک در برخورد با آنها هوش هیجانی او را در جهت مثبت تقویت کنند.»


محققان، افزودن نام احساسات مختلف به خزانه لغت کودکان را از راه‌های افزایش هوش هیجانی می‌دانند. مثلا می‌توان هنگامی که کودک تحت تاثیر هیجانات مختلفی قرار دارد، نام آن حس را مانند شادی، ترس و... به او یاد داد. همچنین گوش‌دادن و بازخورددادن به آنها از طریق حرکات اعضای بدن یا از طریق کلام، دادن اجازه برای بازی‌کردن، فراهم‌کردن محیطی غنی از کتاب و اسباب‌بازی، پاسخ دادن به سوالات ساده کودک، شرکت‌دادن او در گروه‌های همسال و... از دیگر فنون افزایش هوش هیجانی در کودکان است




منبع: خبرآنلاین

  • سارا مهدویان
  • ۰
  • ۰

همه ما در زندگی گاهی حالت‌هایی مانند اندوه، ناامیدی و بی‌تفاوتی را تجربه می‌کنیم و این حالت‌ها کاملا طبیعی هستند. مشکل از جایی شروع می‌شود که این احساسات مدت طولانی در ما جاری باشند. اگر احساس غم، ناامیدی، بی‌انگیزگی و بی‌ارزشی دارید، بهتر است بدانید که احتمالا دچار بیماری افسردگی شده‌اید. به جرات می‌توان گفت که افسردگی ریشه سایر بیماری‌ها و شایع‌ترین نوع بیماری در جامعه ما و حتی در سطح جهانی است که از سنین کودکی تا کهنسالی را شامل می‌شود. یعنی بر خلاف باور رایج در جامعه ما مبنی بر اینکه کودکان از افسردگی چیزی نمی‌فهمند، اتفاقا کودکان نیز مانند بزرگسالان می‌توانند دچار افسردگی شوند.

همه ما در زندگی گاهی حالت‌هایی مانند اندوه، ناامیدی و بی‌تفاوتی را تجربه می‌کنیم و این حالت‌ها کاملا طبیعی هستند. مشکل از جایی شروع می‌شود که این احساسات مدت طولانی در ما جاری باشند. اگر احساس غم، ناامیدی، بی‌انگیزگی و بی‌ارزشی دارید، بهتر است بدانید که احتمالا دچار بیماری افسردگی شده‌اید. به جرات می‌توان گفت که افسردگی ریشه سایر بیماری‌ها و شایع‌ترین نوع بیماری در جامعه ما و حتی در سطح جهانی است که از سنین کودکی تا کهنسالی را شامل می‌شود. یعنی بر خلاف باور رایج در جامعه ما مبنی بر اینکه کودکان از افسردگی چیزی نمی‌فهمند، اتفاقا کودکان نیز مانند بزرگسالان می‌توانند دچار افسردگی شوند.

افسردگی دلایل بی‌شماری دارد که به تدریج با تلنبار شدن تاثیرات این دلایل، فرد دچار مرگ معرفتی یا مرگ نامحسوس، یعنی همان افسردگی می‌شود. یعنی فرد خیلی از کارها را مانند هر انسان دیگری انجام می‌دهد اما بدون کیفیت، بدون انگیزه، بدون توجه، بدون دقت و با بی‌میلی، درست مانند مرده‌ای متحرک. یا اینکه فرد ممکن است همه چیز را خوب بفهمد اما قادر به درک کیفیت مسائل نیست و احساس و هیجان خود را نسبت به همه چیز از دست می‌دهد. ریشه اصلی و پایه افسردگی احساسات سرکوب‌شده مانند ترس، غم و خشم‌ و احساساتی نظیر ناکامی است. از آنجا که هوش هیجانی با روان و مدیریت هیجانات سروکار دارد، اهمیت بسزایی در بهبودی، ابتلا یا تشدید افسردگی می‌تواند داشته باشد. قبل از توضیح بیشتر، بهتر است بار دیگر تعریف کوتاهی از هوش هیجانی را برای شما ارائه دهیم.

هوش هیجانی یکی از چندین نوع هوش ما است که شامل مهارت‌های مربوط به خودآگاهی و مدیریت خود می‌شود. هوش هیجانی توانایی شناخت هیجانات، رفتار‌ها، واکنش‌ها، باور‌ها و سبک‌های ارتباطی، همچنین، توانایی درک و مدیریت هیجانات و کنترل رفتار‌ها است. یعنی با تقویت هوش هیجانی افراد قادر به شناخت هیجانات خود در لحظه، درک و مدیریت این هیجانات و کنترل رفتار خود می‌شوند. این هوش پیش‌نیاز تقویت هوش اجتماعی، هوش مالی و هوش معنوی افراد نیز است. هوش هیجانی یعنی استفاده هوشمندانه از هیجانات برای داشتن زندگی بهتر، موفق‌تر و سالم‌تر. هوش هیجانی هوشی است که فاصله بین دانش و عمل را از بین می‌برد، یعنی افراد را قادر می‌سازد که بتوانند به آنچه می‌دانند عمل کنند.

۱. خودآگاهی اولین بخش هوش هیجانی است. بخشی از خودآگاهی مربوط به شناخت و اصلاح بینش‌های سمی است. بینش یعنی شناخت و طرز تلقی ما از دنیا و مسائل آن، یعنی آن‌طور که دنیا را می‌بینیم و دیدگاه ما. بینش ما ایجاد‌کننده و تشدید‌کننده هیجانات هستند. بنابراین، بسیار مهم است که ما چه بینش‌هایی را درون خود داشته باشیم. یکی از مهم‌ترین دلایل ابتلا به افسردگی بینش‌های سمی افراد هستند. افراد افسرده با بینش‌ها و باور‌های سمی زندگی می‌کنند و این بینش‌ها و باور‌ها است که به تدریج آنها را بیمار کرده است. در پروسه تقویت هوش هیجانی، افراد به آگاهی و شناخت از بینش‌های مختلف خود می‌رسند، بینش‌ها و باور‌های سمی خود را شناسایی و اصلاح می‌کنند.

۲. مهارت اول هوش هیجانی موضوع مدیریت هیجانات است. در این بخش افراد به شناخت کافی از هیجانات خود می‌رسند و یاد می‌گیرند که چه برخورد مناسبی با هیجانات خود داشته باشند تا این هیجانات در آینده باعث بیماری یا بروز اختلالات در زندگی و روان آنها نشود. افرادی که به افسردگی مبتلا می‌شوند فاقد علم و توانایی کافی برای مدیریت صحیح هیجانات خود هستند. آنها شناختی از هیجانات، مکانیزم و جریان آن ندارند بنابراین، نمی‌دانند چه رفتاری با هیجانات خود داشته باشند. زمانی که هوش هیجانی افراد افسرده تقویت شود، ابتدا هیجانات سرکوب‌شده آنها زنده می‌شود، سپس آنها به تدریج با هیجانات مختلف خود آشتی می‌کنند و بعد به شناخت کافی هیجانات و توانایی مدیریت آنها می‌رسند. آنها یاد می‌گیرند که به‌جای سرکوب هیجانات یا فرار از آنها راه‌های مناسب‌تری را برای برخورد با هیجانات پیدا کنند.

۳. عادات ناسالم از دیگر دلایل ابتلا به افسردگی است. خودآگاهی باعث می‌شود که افراد به عادات خود نیز اگاه شوند، متوجه شوند که چه رفتار‌های ناسالمی را از روی عادت انجام می‌دهند و بتوانند آن عادات را تغییر دهند.

۴. حرمت نفس یا همان عزت نفس یعنی ما عمیقا حس ارزشمند بودن، لایق بودن و دوست‌داشتنی بودن را درون خود داشته باشیم. همچنین، یعنی به توانایی‌های درونی خود اعتماد داشته باشیم، مانند توانایی فکر کردن، انتخاب کردن، صحبت کردن و... یکی از مهارت‌های هوش هیجانی که به توانمندی فردی مربوط می‌شود، موضوع حرمت نفس افراد را مورد بررسی قرار داده و به ترمیم آن می‌پردازد. افسرده‌ها از آن جایی که حرمت نفس آسیب‌دیده‌ای دارند برای خود ارزش قائل نیستند و حس بی‌ارزشی درونی‌شان باعث تشدید خشم از خود و غم و همچنین، باعث تخریب روابط‌شان می‌شود. تقویت هوش هیجانی در افسرده‌ها باعث می‌شود که حرمت نفس آسیب‌خورده آنها ترمیم شود، آسیب‌های روانی آنها بهبود یابد، به حس ارزشمندی درونی برسند و تسلط زندگی و روابط خود را به دست بگیرند.


منبع: ای-اقتصاد
  • سارا مهدویان
  • ۰
  • ۰

آموزش هوش هیجانی از واناند لاریانس

امروزه اهمیت نقش هیجان‌ها در زندگی فرد‌ی و اجتماعی و عدم امکان تفکیک منطق و احساس سبب شده است که تسلط داشتن بر مهارت‌های عاطفی هوش هیجانی در سر لوحه مهارت‌های لازم انسانی قرار گیرد. نشان دادن عملکردهای مناسب هیجانی، قاطعیت، ابراز رضایت، خرسندی، پذیرش انتقاد و امثال آن همه شایستگی‌های هیجانی هستند که ارتباط فرد را با دیگران معنادارتر ساخته و از عناصر مهم و تعیین کننده کارآمدی در زندگی فردی و اجتماعی محسوب می‌شود.

پژوهش‌ها نشان می‌دهند که پایین بودن هوش هیجانی خسارت‌های بسیاری را به دنبال دارد که مواردی همچون افت بهداشت روانی، کاهش شادابی و نشاط در زندگی، افزایش اشتباهات، سهل‌انگاری، تاخیر در فعالیت‌های روزمره، تغییر شغل از نتایج آن است. هوش هیجانی بالا بر مدیریت بر زندگی، کارآمدی و نوآوری افراد اثر مثبت گذارده و امکان بروز خلاقیت را فراهم می‌آورد و هم چنین انگیزه و علاقمندی به کارها ایجاد می‌گردد. افراد در برخورد با بحران‌ها و چالش‌ها می‌توانند بهترین شیوه پاسخ دهی را انتخاب کنند و در مجموع موجبات افزایش رضایت از شغل، زندگی شخصی و ارتباط بین فردی را فراهم می‌آورد.

از آنجا که افراد در محیط کار خود نیز هیجانات متعددی را تجربه می‌کنند، مهم است که بتوانند از آنها به طور هوشمندانه‌ای استفاده کنند و آگاهانه اجازه دهند که این هیجانات با هدایت افکار و رفتارهایشان، موجب حصول نتایج مطلوب شوند. به این منظور، آموزش و ماهر ساختن افراد در زمینه روابط بین فردی و مهارت‌های هوش هیجانی موضوعی است که در الویت قرار گرفته است.

البته افراد از نظر توانایی‌های خود در هر یک از این حیطه‌ها با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضی اشخاص در برخی از توانایی‌ها مثلا همدلی، کاملا موفق باشند ولی در برخی دیگر از توانایی‌ها، چندان کارآمد نباشند. بدون شک زیر بنای اصلی سطح توانایی ما، عصبی است اما جالب است که مغز به طور چشمگیری شکل‌پذیر است و همواره در حال یادگیری است. بنابراین کاستی‌های افراد در مهارت‌های هوش هیجانی قابل جبران است و آموزش به همراه تمرین و تلاش مناسب می‌تواند آنها را بهبود بخشد.

خود آگاهی

خود آگاهی ،که کلید هوش هیجانی است به معنای آگاهی داشتن از احساسات خود، در زمان بروز آنها است. خود آگاهی یعنی بازشناسی احساسات و تمایلات و عواطف خود، شناخت نقاط ضعف و قوت خود و عوامل بوجود آورنده احساسات است. برای درک و بینش صحیح از خود و اینکه این هیجانات چگونه بر رفتارهای شما و دیگران اثر می‌گذارد، توانایی شناخت احساسات خود، نقش تعیین کننده دارد. افرادی که نسبت به احساسات خود، آگاهی و اطمینان بیشتری دارند بهتر می‌توانند زندگی خویش را هدایت کنند و در واقع هیچ چیز، از شناخت عمیق ترین احساسات خودتان در زمینه کاری که انجام می‌دهید اساسی‌تر نیست.

آگاه بودن از احساسات و رفتار‌های خود می‌تواند به گونه‌ای بر رفتار‌ها و کنش‌های شما تاثیر بگذارد که نتایج آن به نفعتان باشد. همچنین سایر ویژگی‌های شخصیتی شما را تقویت نموده و به کنترل هیجان‌هایتان کمک کند.

هر یک از شما برای تغییر احساسات تند و قدرتمند منفی، نیاز به آگاه بودن از آنها دارید مثلا: فردی را در نظر بگیرید که در ابتدای روز، یک ارباب رجوع خشن او را آزرده خاطر ساخته است، سپس ساعت‌ها پس از آن، تند خویی می‌کند، جایی که اصلا مناسب نیست شروع به پرخاش می‌کند (رانندگی) و بدون هیچ دلیلی از افراد خرده می‌گیرد (خانواده). ممکن است او علت اینکه به تندخویی خود ادامه می‌دهد کاملا بی خبر باشد و حتی اگر کسی او را متوجه این امر کند شگفت زده شده و پاسخ تندی به وی بدهد.

اگر این فرد توانایی خود آگاهی داشته باشد می‌تواند مسایل را از نو ارزیابی کند، تصمیم بگیرد و خود را از احساساتی که از صبح بر او چیره شده رها سازد و نگرش و حالت روانی خود را تغییر دهد یعنی آغاز مدیریت بر هیجان خود که یکی دیگر از مولفه‌های هوش هیجانی است.

هر کسی نیاز دارد که درک دقیقی از احساسات خود داشته باشد و برای سازگاری در موقعیت‌های فردی و اجتماعی با روشی صحیح از هیجان‌هایش استفاده کند از سوی دیگر خود-آگاهی مبنای اعتماد به نفس است، افرادی که نسبت به شناخت هیجانات خود اطمینان بیشتری دارند ضعف‌ها و قوت‌های خود را می‌شناسند و ارزیابی واقعی از خود دارند، دارای حس قوی از شایستگی خود هستند لذا بهتر می‌توانند هیجانات خویش را هدایت نموده و در زمینه اتخاذ تصمیمات شخصی، موفق باشند.

ابعاد خود آگاهی

ابعاد اصلی خودآگاهی را می‌توان به پنج بعد تقسیم‌بندی نمود. این ابعاد عبارتند از: ارزیابی‌ها و افکار، احساسات، حواس، نیات و رفتار. برای افزایش خود آگاهی توجه به ابعاد پنجگانه آن ضروری است.

1- ارزیابی‌ها و افکار: ارزیابی شما شامل برداشت‌ها، تفاسیر، ارزش‌گذاری معنایی و انتظار‌هایی است که از خودتان، از دیگران و از موقعیت‌ها دارید. عوامل متعددی از جمله عوامل خانوادگی، اجتماعی، اعتقادی و فرهنگی و تجارب شخصی بر ارزیابی‌های انسان تاثیر دارند. از طریق آگاه شدن از ارزیابی‌های خود متوجه خواهید شد که چگونه افکار، بر احساسات، رفتار‌ها و کنش‌های شما اثرگذار می‌باشند، در این صورت خواهید توانست در ارزیابی‌های خود تغییراتی بدهید.

الف- به یاد داشته باشید که ارزیابی شما باعث واکنش‌های شما می‌شود. رفتار دیگران یا یک موقعیت فی‌نفسه موجب واکنش شما نمی‌شود بلکه معنایی که به افراد یا حوادث می‌دهید سبب می‌شود یک رویداد اثرات خوب یا بدی بر شما بگذارد.

به عنوان مثال: اگر شما احساس ترس از سخنرانی را تجربه می‌کنید، برداشت خود را بررسی کنید (این سخنرانی حتما خراب خواهد شد و از پس آن برنمی آیم.)

پس مطابق انتظار شما، سخنرانی موفق نخواهد بود زیرا به دلیل اضطرابتان با اختلال در تمرکز حواس و ناتوانی در کنترل شرایط مواجه می‌شوید و عملا سخنرانی شما مطلوب نخواهد بود.

ب- افراد مختلف از یک موقعیت خاص، تفاسیر متفاوتی دارند ارزیابی‌های شما، خاص خودتان است، و ارزیابی دیگران نیز برای خودشان محترم است.

مثال: قضاوت‌های افراد در باره کار یک مسئول، بسیار متفاوت است:

- او برای موقعیت‌های بعدی خود زمینه چینی می‌کند.

- او به دنبال خدمت بیشتر به مردم است.

مثال: شما و همکارتان در سمت معاونین یک موسسه، کارمند جدید‌ی را ارزیابی می‌کنید.

- ارزیابی همکارتان: او در کارش اصلا سوال نمی‌کند معلوم است خیلی به خودش مغرور است

- ارزیابی شما: از آنجا که در کارش تجربه دارد و نمی خواهد وقت ما را بگیرد زیاد سوال نمی کند.

2- احساسات: احساسات ما، پاسخ‌های طبیعی به ارزیابی و تفسیری است که ما از وقایع داریم. احساسات همانند اطلاعات حسی، اطلاعات مهمی را فراهم می‌سازند تا علل آنچه را که انجام می‌دهیم بفهمیم وکمک می‌کنند تا واکنش‌های خود را درک کنیم.

مسئولیت احساس خود را به عهده بگیرید.

با بیان جملاتی مثل من فکر می‌کنم، به نظر من، شما مسئولیت احساس خود را می‌پذیرید مثل (من عصبانی شدم ممکن است اگر کس دیگری بود احساس دیگری داشت).

همچنین آشنایی و توجه به تجلیات و تظاهرات بیرونی هیجانات نیز به فهم و درک درست احساسات کمک می‌کند: در حین گفتگو با مدیرتان آیا حرارت بدنتان بالا می‌رود یا چهره شما سرخ می‌شود (خجالت) یا قبل از سخنرانی مهم در جمع مسئولین آیا بدنتان سرد شده و رنگتان می‌پرد قلبتان به تپش می‌افتد (اضطراب و دلهره).

3- حواس: حواس، یعنی بوییدن، شنیدن، دیدن، لمس کردن، منابع کسب اطلاعات شما از جهان پیرامونتان هستند ولی معمولا در استفاده از حواس، غربالگری صورت می‌گیرد (یعنی در دریافت حواس تحریف صورت می‌گیرد....)

4- نیات و اهداف: اشتباه گرفتن یک نیت سطحی یا نادیده گرفتن یک مقصد نهایی گاهی منجر به بروز هیجانات می‌شوند. دقت و توجه به نیت‌های خودتان، شما را به شناخت واقعی احساساتتان نزدیک می‌سازد و با توجه به رفتارتان شما اغلب می‌توانید سرنخی برای درک قصد و نیت خود پیدا کنید.

مثال: با وجود قولی که از قبل به خانواده خود برای تعطیلات داده اید به مدیرتان می‌گویید که آخر هفته و روز تعطیل به اداره خواهید رفت. این رفتار شما سر نخی است برای فهم نیت و قصد شما که گرفتن تشویقی از مدیرتان است، زیرا مدیر می‌بیند که شما انسان با پشتکاری هستید و شایسته تشویق.

5- رفتار و اعمال: در جلسه اداری یا مصاحبه نحوه نشستن روی صندلی، با خودکار روی میز زدن، مرتب به ساعت نگاه کردن می‌تواند نشانه احساس اضطراب، کسالت و....در شما باشد. در واقع علایم رفتاری، سر نخ‌هایی هستند تا شما بدانید چه احساساتی دارید.

مدیریت هیجانات

عصبانی شدن آسان است همه می‌توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در مقابل شخص صحیح، به میزان صحیح، در زمان صحیح، به دلیل صحیح و به طریق صحیح آسان نیست. مدیریت هیجانی توان قبول مسئولیت هیجان‌های خود و به کار بردن درست آنهاست. توانایی تنظیم احساسات خود و هدایت آن‌ها در جهت رسیدن به اهداف است.

خود کنترلی به این معنا نیست که شما احساسات واقعی خود را انکار یا سرکوب نمائید. همچنین به معنا‌ی کنترل بیش از حد و پنهان کردن همه احساسات هم نیست، بلکه به معنای این است که شما انتخاب کنید که هیجاناتتان را چگونه و در چه زمانی بروز دهید و بدین ترتیب قادر می‌شوید به گونه‌ای که به روابطتان با دیگران آسیب نرسد، هیجانات منفی خود را متعادل نموده و به اهداف خود نائل شوید. در بحث کنترل هیجان‌ها هدف، دستیابی به تعادل است نه سرکوبی هیجان‌ها.

هیجان مناسب مطلوب است، یعنی هیجانی که با موقعیت، تناسب دارد و در زمان مناسب به اندازه مناسب، در مقابل فرد مناسب، و به روش مناسب ابراز می‌شود. در واقع کنترل هیجانی، کلید سلامت عاطفی شما می‌باشد.

برای حفظ سلامت هیجانی خود نباید احساسات، به شدت فرو نشانده و سرکوب شوند و نه اینکه تشدید و از تنظیم و تعادل خارج شوند. خود تدبیری هیجانی سبب می‌شود احساس کنید که برای شیوه پاسخ‌دهی مناسب حق انتخاب دارید و مسئولیت آن را هم بپذیرید و بنابراین احساس کنترل بیشتری بر اوضاع می‌یاببد. هیجانات نتیجه تعامل سه عنصر می‌باشند و از آن‌ها سمت‌وسو می‌گیرند.

مقابله با افکار مخل

1 – تعمیم ندهید: برداشت خود از یک موقعیت را به سایر موقعیت‌ها و زمان‌ها تعمیم ندهید. اگر در یک جلسه برای درک مطالب کمی کند عمل کردید جملاتی از قبیل من همیشه کند هستم، باور غلطی را در شما ایجاد می‌کند گویا این جمله‌ها همیشه درست هستند. تعمیم اینگونه موارد خاص به دیگر موقعیت‌ها عزت نفس شما را پایین می‌آورد.

2 – از بر چسب زدن پرهیز کنید: همکارم آدم بی ملاحظه‌ای است. مدیرم نسبت به تلاشهای من بی‌توجه است. در حالی که همیشه این طور نیست. با استفاده از بر چسب‌های مخرب، به خودتان می‌قبولانید که موقعیت به طور قطع و صد در صد برگشت ناپذیر است. بنابراین کاری نمی‌توان کرد.

3 - از ذهن خوانی پرهیز کنید: افراد اغلب از نیات و انگیزه‌های شخصی دیگران خبر ندارند به راحتی می‌توان تصور کرد به چه اضطراب نابجایی سراسر وجود شما را فرا می‌گیرد وقتی فکر می‌کردید مدیرتان می‌خواهد شما را اخراج کند. چنان چه مشکلی با شخصی دارید تا زمانی که اطلاعات بیشتری کسب نکرده‌اید از نتیجه‌گیری و قضاوت اجتناب کنید. سوال کردن از آن شخص بهترین راه کسب اطلاعات است. "به نظر می‌رسد شما از عملکرد من ناراضی هستید آیا همین طور است؟ "

4- قانون وضع نکنید: در باره این که دیگران چگونه باید رفتار کنند، قانون وضع نکنید. «مدیر باید به خاطر برخورد ناپسندش از من عذر خواهی کند» با وضع چنین اصول و قوانینی در تعامل با دیگران، خودتان را در شرایط دشوار و ناراحت کننده‌ای قرار می‌دهید. زیرا دیگران همیشه مطابق میل شما عمل نمی کنند. با پذیرش این نکته که دیگران با ما متفاوتند و اصول و قوانین خاص خودشان را دارند و همچنین رعایت انعطاف به شما کمک می‌کند که در تعامل با آن‌ها از دادن حکم «باید» یا «حتما» خودداری کنید.

5- مسائل را پیچیده نکنید: فرض کنید که شما نامه مهمی را که مربوط به مدیرتان بوده گم کرده‌اید، همه جا را جستجو کرده اید، ولی آن را نیافته‌اید، کپی و رونوشتی هم ندارید، باخود می‌گویید«عجب گرفتار شده‌ام، حتما مواخذه‌ام می‌کند، اخراجم خواهد کرد» هیچکدام این‌ها صحیح نیستند. تبدیل نتایج یک اتفاق به یک فاجعه یعنی چند برابر کردن شدت آن مشکل و این وضعیت شما را به شدت مضطرب نموده و سبب مختل شدن افکارتان می‌شود. با تکرار کلمات منفی مثل فاجعه، بدبختی... فقط به پیچیدگی حادثه افزوده می‌شود. درست است که نامه مهمی را گم کرده اید و این کار را دشوار می‌کند ولی می‌توانید زنگ بزنید و درخواست ارسال مجدد بکنید.

اداره کردن عصبانیت

یکی از ابتدایی‌ترین روش‌های برخورد با خشم، برون‌ریزی خشم یا تخلیه هیجانی است که گر چه ممکن است سبب احساس رضایت موقت فرد شود ولی یکی از بدترین راه‌های خاموش کردن آن است، زیرا انفجار غضب، معمولا برانگیختگی مغز هیجانی (آمیگدال) را تقویت می‌کند و سبب می‌شود فرد خشم بیشتری احساس کند و نتیجه آن طولانی‌تر شدن حالت منفی روحی است نه خاتمه آن. البته راههای بهتری نیز وجود دارد که به مواردی اشاره می‌شود:

1 – عصبانیت خود را بیان کنید. با حفظ آرامش به کسی که سبب خشم شما شده بگویید من از این کار شما عصبانی هستم (در هنگام عصبانیت نه دستور نه تنبیه و نه تصمیم)

2 - بگویید که می‌خواهید برای چند لحظه محل را ترک کنید (می‌توانید بگویید مایل هستم بحث را برای چند دقیقه قطع کنم تا کمی فکر کنم بعد از آن می‌توانم کمی بیشتر و مفصل تر در این باره گفتگو کنیم.)

3 – در صورت امکان در تنهایی یک فعالیت بدنی انجام دهید، زیرا هنگامی که هیجان شدیدی را تجربه می‌کنید انرژی افزایش یافته، عضلاتتان منقبض شده و جریان گردش خون و تنفس شما سریعتر می‌شود. و با خود جملات سازنده بگویید، به تصاویر زیبا نگاه کنید.

4 – از استراحت به شکل سازنده‌ای استفاده کنید. (مثلا میزتان را مرتب کنید، ازمدارک کپی و یادداشت‌برداری کنید، گلدان اطاقتان را آب بدهید، از اآرامش اعصاب (آرمیدگی) بهره بگیرید، فنون آرامش اعصاب می‌توانند سطح تحریکی شما را آرام کنند، پس از یک موقعیت فشارآور،، چند دقیقه استراحت کردن می‌تواند پاسخ‌های هیجانی شما را آرام کند. این استراحت می‌تواند خیلی کوتاه باشد: سه بار نفس عمیق قبل از واکنش نشان دادن به یک مدیر عصبانی، می‌تواند استراحت تلقی شود.

5- با خود، شوخی و مزاح کنید: این ضرب المثل را شنیده اید که شوخی بهترین درمان است (خنده بر هر درد بی درمان دواست). بدون تردید شما هم اثرات مثبت شوخی و مزاح را بر روی هیجانات منفی مثل عصبانیت، غمگینی، و اضطراب تجربه کرده اید. در حال حاضر توجیه و توضیح علمی برای این موضوع وجود دارد. خندیدن – به عنوان نتیجه شوخی- سبب آزاد سازی آندورفین می‌شود. به میزانی که آندورفین در مغز افزایش پیدا کند، ادراک درد (بدنی یا هیجانی) کاهش پیدا می‌کند.

کسب مهارت‌های اجتماعی

مهارت‌های اجتماعی مجموعه‌ای از توانایی‌هاست که تسهیل کننده روابط اجتماعی افراد است و به آنها کمک می‌کند تا با استفاده از روش‌های موثر و مناسب به تعامل با دیگران بپردازند از این رو نقش تعیین‌کننده‌ای در پیشرفت فردی و اجتماعی دارد. مهارت کنترل احساسات دیگران و عمل کردن به طریقی که به هیجانات آنان شکل مناسبی دهد، از مهارت‌های اجتماعی است که به فرد امکان می‌دهد تا با دیگران ارتباط برقرار کرده، احساسات مثبت آنها را برانگیزد، برای آنان الهام بخش باشد، اطمینان خاطر بدهد و قانعشان کند. چنین فردی ضمن رعایت صداقت و شفاف بودن، قاطعانه حقوق خود را به دست می‌آورد و هنگام ضرورت به دیگران انتقاد نموده و با خود آشکاری و گوش کردن فعال، در دیگران نیز احساس خوب و رضایت‌بخشی را پدید می‌آورد. مهارت اجتماعی بر مبنای دو توانایی مدیریت خود و همدلی ساخته می‌شود که هر یک به نوبه خود، نیاز به خودآگاهی دارند یادگیری زمان و استفاده از رفتارهای اجتماعی، به اندازه ماهیت این رفتارها و نحوه انجام آنها اهمیت دارد. در واقع یکی از نشانه‌های کفایت و شایستگی اجتماعی، بیان به موقع مطالب و انجام به هنگام رفتارهاست.



منبع: لینکدین
  • سارا مهدویان
  • ۰
  • ۰

هوش هیجانی  توانایی شناسایی، ارزیابی و کنترل احساسات خود، دیگران است. خود آگاهی – افراد با هوش هیجانی بالا هستند که معمولا بسیار خود آگاه هستند. آنها  احساسات  را درک میکنند، و به همین دلیل،نمیگذارند احساسات  به آنها حکومت کند. آنها اعتماد به نفس بیشتری دارند

 

وارد مغازه لباس‌فروشی می‌شوید. از لباسی خوش‌تان آمده؛ اما فروشنده با چرب‌زبانی لباس دیگری را که قیمت بالاتری دارد و شما هم می‌دانید ارزش واقعی‌اش آن نیست، به شما می‌فروشد. احساس می‌کنید در رودربایستی قرار گرفته‌اید؛ اما واقعیت این است که شما هوش هیجانی کنترل‌شده‌ای ندارید و به همین علت در بسیاری مواقع تصمیم‌های آنی و بدون فکر می‌گیرید که نتیجه‌اش گاه پشیمانی و گاه عدم موفقیت شما در امور مختلف زندگی است. اینجاست که تقویت و پرورش هوش هیجانی خود را نشان می‌دهد و شما درمی‌یابید مهارت کنترل خویشتن و احساسات چقدر در پیشرفت شما می‌تواند نقش داشته باشد. اگر درباره این مهارت چیزی نمی‌دانید یا اطلاعات کمی دارید،به ادامه مطلب مراجع کنید.
هوش هیجانی؛ کنترل خویشتن

نتیجه تحقیقات گسترده دانشمندان به آنجا رسید که متوجه شدند تنها آی‌کیو یا همان هوش بهر نیست که ضامن موفقیت افراد می‌شود؛ بلکه وجود توانایی و مهارتی به نام آی‌کیو یا همان هوش هیجانی است که در موفقیت افراد نقش ویژه‌ای دارد. هوش هیجانی به ما کمک می‌کند تا در کنترل احساسات موفق‌تر عمل کنیم و خوشتن‌داری‌مان را افزایش بدهیم. با وجود این هوش در موقعیت‌های حساس مختلف خود را نمی‌بازیم، از شکست ناامید و هراسان نمی‌شویم و ناملایمات زندگی را می‌پذیریم. اگر نگاه کنید، افراد باهوش زیادی هستند که اگر مثلاً در مدرسه نمره‌شان به جای ۲۰، ۱۹ می‌شد ناراحت، عصبی و غمگین می‌شدند و حتی از کوره در می‌رفتند. حتی تعدادی از باهوش‌ها که نمرات عالی می‌گرفتند، دچار اضطراب‌های بالا هم بودند. این مسائل برعکس آن چیزی است که به عنوان احساس رضایت از خود و زندگی می‌شناسیم.

پیدا شدن خلأ خوشبختی

تا چند سال پیش بر این عقیده بودند که این هوش بهر است که ضامن و باعث پیشرفت و موفقیت افراد می‌شود. در واقعیت می‌گفتند افرادی که آی‌کیوی بالایی دارند و در اموری مانند آموزش‌های تحصیلی یا سایر موارد درجات و نمره‌های بالا می‌گیرند، موفق هستند. برای مثال، می‌گفتند اگر می‌خواهی در آینده احساس خوشبختی داشته باشی باید شغل خوبی پیدا کنی و برای آن باید خوب درس بخوانی و نمره‌های عالی بگیری. اما بعد از سال‌ها تحقیقات متوجه شدند، افرادی هستند که اگرچه جایگاه شغلی و اجتماعی خوبی دارند، اما احساس رضایت، موفقیت و خوشبختی ندارند. حتی نمونه‌هایی را دیدند که به‌رغم رسیدن به جایگاه مطلوب شغلی، مهارت پول درآوردن را ندارند. به همین علت محققان دنبال یافتن علت این خلأها در این افراد شدند.

آگاهی از خود

اولین مسئله‌ای که می‌تواند به تقویت هوش هیجانی کمک کند، آگاهی از خود است؛ این که فرد دقیقاً خود، نگرش‌ها و احساساتش را بشناسد. اگر فرد بداند در موقعیت‌های مختلف چه احساسی دارد، قطعاً سعی می‌کند خود را به شکل مناسبی کنترل کند. در این حالت فرد با مدیریت برخورد و احساساتش به حدی از تمرکز می‌رسد که تصمیم می‌گیرد چه کاری انجام دهد که نتیجه بهتری داشته باشد. در یک تعریف ساده و کلی هوش هیجانی فرد را به خود‌آگاهی احساسی می‌رساند که طی آن می‌تواند در مرحله‌ای از آرامش ذهنی، شرایط را مدیریت و مسئله‌ای را که برایش پیش آمده است، حل کند.

ایستادگی به جای فرار

افراد در شرایط مختلف زندگی واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، در مقابل مشکلات می‌ایستند. اهل فرار نیستند و شرایط را می‌پذیرند. این افراد به خودشان می‌گویند این مشکل برای من پیش آمده و با وجودی که ترس دارند، اما برای حل آن اقدام می‌کنند و جا نمی‌زنند. آنها برای حل آن راه‌های مختلف را امتحان می‌کنند تا به نتیجه مناسب برسند. فکر این افراد با مدیریت اضطراب باز می‌شود. به همین علت می‌توانند به چندین راه‌حل فکر کنند. این افراد می‌توانند به راحتی با ترس‌هایشان روبه‌رو شوند. حال وقتی مقایسه می‌کنیم، متوجه می‌شویم چنین افرادی نسبت به آنها که تنها هوش بهر بالایی دارند، احساس رضایت بیشتری از خود دارند و به همین تناسب زندگی رضایتمندانه‌تر، موفقیت‌آمیزتر و شادمانه‌تری دارند.

توانایی حل مسئله

شاید بهتر باشد این موضوع را با مثالی که برای همه ما آشناست، روشن کنیم. فرض کنید مسئله‌ای روی تخته نوشته شده و از شما می‌خواهند آن را حل کنید. شما با یک مرور اولیه متوجه پیچیدگی آن می‌شوید. از طرفی می‌دانید که یک نفر هم ایستاده و بر کار شما نظارت دارد که چطور آن را حل می‌کنید. این کار شما را سخت‌تر می‌کند. در این لحظه یک‌باره احساس‌های مختلفی به سمت شما می‌‌آید که عموماً منفی است؛ مانند این که اگر نتوانم حل کنم چه می‌شود، چرا این مسئله سخت است، اگر خراب کنم چه اتفاقی می‌افتد و… شما ممکن است آدم بسیار باهوشی باشید؛ اما در این شرایط به‌اصطلاح هول می‌شوید و مدام می‌گویید چقدر زشت است که با این هوش نمی‌توانم این مسئله را حل کنم. در این حالت، اگر تنها هوش بهر داشته باشید ممکن است در نهایت بگویید که من در این شرایط نمی‌توانم مسئله را حل کنم و باید آن را در یک جای خلوت حل کنم. ممکن است خیلی‌ها باور نکنند که شما توانایی حل این مسئله را دارید و احساس کنند بهانه می‌آورید. در نتیجه ممکن است شما از خودتان ناامید شوید و این احساس بدی از سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس را به دنبال می‌آورد. اما اگر هوشی معمولی دارید، اما هوش هیجانی خوبی دارید؛ با دیدن پیچیدگی مسئله و شرایطی که وجود دارد، همان افکار به سمت شما می‌آید. ولی در این حالت می‌دانید که به علت دشواری مسئله و قضاوت فرد ناظر، اضطراب‌تان در حال افزایش است. همین خودآگاهی از افزایش اضطراب کمک می‌کند نیمی از این حالت پرتنش در شما کم بشود و سعی در مدیریت شرایط خواهید داشت. وقتی این هیجانات کنترل بشوند، سطحی از آرامش به وجود می‌آید که شما طی آن می‌گویید: «خب، حالا باید هر طور شده این مسئله را حل کنم». مسئله را باز می‌خوانید و ضمن کنترل احساسات‌تان سعی می‌کنید کارتان را به نحو احسن انجام دهید. با همین مثال متوجه می‌شویم فردی که هوش هیجانی بالایی دارد، در شرایط مختلف زندگی خودش را نمی‌بازد.
عامل پرورشی مهمی به نام محیط

در پرورش هوش هیجانی، محیط نقش بسیار مهمی ایفا می‌کند. برای مثال، اگر بچه‌ای با هوش هیجانی بالایی متولد شود، اما در محیط مناسبی بزرگ نشود، هوش هیجانی‌اش به مرور افت می‌کند. این محیط می‌تواند خانواده، مدرسه و اجتماع اطراف وی باشد که مثلاً او را از یک فرد سازگار به فردی ناسازگار بدل کند. از آن سو، بچه‌ای با هوش هیجانی متوسطی متولد می‌شود که با قرار گرفتن در شرایط مناسب آن را پرورش و رشد می‌دهد.

چگونه هوش هیجانی را پرورش بدهیم؟

هوش هیجانی را نمی‌توان به تنهایی پرورش داد. برای رشد این توانایی باید نزد متخصصان این زمینه رفت تا این مهارت را به فرد آموزش بدهند. دقیقاً مانند بسیاری از مهارت‌های زندگی است و مراکزی وجود دارند که در مقاطع مختلف سنی اقدام به آموزش و پرورش هوش هیجانی می‌کنند. هر چه آموزش گروهی‌تر باشد، نتایج بهتری به دست می‌آید.

هم‌پوشانی با بیماری‌ها

هوش هیجانی چیزی است که در وجود همه ما هست و ما باید توانایی استفاده از آن را پیدا کنیم. مثلاً مانند هوش ریاضی که تا کسی به ما یاد ندهد چطور حساب و کتاب کنیم، نمی‌توانیم از آن بهره‌ ببریم. بخشی از مغز هست که تمرکزش بر هیجانات و احساسات ماست و در قسمتی از مغز که جلوی پیشانی قرار دارد، بخش دیگری هست که مربوط به توانایی ما بر آگاهی از آن احساسات است. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، در فعال کردن این قسمت مغز در جلوی پیشانی موفق بوده‌اند و به خوبی از توانایی آن در خویشتن‌داری استفاده می‌کنند. افرادی که دچار اضطراب یا وسواس هستند، همان افرادی هستند که از این توانایی و ویژگی هوش هیجانی‌شان کم استفاده کرده‌اند. برای مثال، فردی وسواسی را در نظر بگیرید. این فرد از کسی عصبانی می‌شود و به آن موضوع فکر می‌کند. اگر رفتار وسواسی آن شخص مثلاً در نظافت باشد، ظرف‌هایش را به جای یک بار چند بار می‌شوید، چون فکری که باعث عصبانیت او شده را با شستن ظرف‌ها خالی می‌کند؛ او متوجه نیست که عصبانی است و نتوانسته تمرکز درستی بر رفتارش داشته باشد. خودآگاهی‌اش کاهش پیدا می‌کند و رفتاری وسواسی ارائه می‌دهد. حال اگر روی هوش هیجانی این فرد کار شود و او را به مرز خودآگاهی برسانیم، بسیاری از رفتارهای وسواسی‌اش کاهش می‌یابد

نقش ارث در هوش هیجانی

هوش بهر تا حدود زیادی جنبه ارثی دارد و اساساً ما با سطحی از هوش متولد می‌شویم. برای مثال، ممکن است یک نفر با هوش معمول، یک نفر عقب‌مانده ذهنی و یک نفر نابغه متولد بشود. البته بخشی از آن هم اکتسابی و بسته به شرایط قرار گرفتن فرد در محیط مناسب برای رشد آن است. با همه اینها اگرچه می‌توان هوش بهر را افزایش داد؛ اما از سطح خاصی که مربوط به هر کسی است فراتر نمی‌رود. برای مثال، نمی‌توانیم یک عقب‌مانده را به سطح آدمی معمولی و آدم معمولی را به سطح یک نابغه برسانیم. تنها می‌توانیم در حد و حدودی توانایی فرد در استفاده از هوشش را افزایش بدهیم. در مورد هوش هیجانی هم باید گفت که آن هم جنبه ارثی دارد و بسیاری هستند که اصلاً با هوش هیجانی بالا متولد می‌شوند. این بچه‌ها حتی بعد از تولد و از همان سنین کم این نشانه‌ها را دارند. مثلاً بچه‌هایی آرام و سازگار هستند؛ وقتی شیر بخواهند بلافاصله گریه شدید نمی‌کنند؛ ارتباط خوبی با همه دارند و راحت به بغل همه می‌روند؛ بدقلق در غذا خوردن و خوابیدن نیستند. این بچه‌ها همان‌هایی هستند که در بزرگ‌سالی هم هوش هیجانی خوبی دارند و در هر گروهی می‌توانند نقش رهبر را ایفا کنند؛ چون توانایی مدیریت بالایی دارند و همه می‌خواهند مانند آنها باشند.
مادر نقش بسیار مهمی در پرورش هوش هیجانی کودک دارد و افرادی که در بزرگ‌سالی هوش هیجانی خوبی دارند، حتماً در کودکی مادری توانا در تعلیم و تربیت رفتاری داشته‌اند.




منبع: دکترسلام
  • سارا مهدویان