آموزش هوش هیجانی از واناند لاریانس
امروزه اهمیت نقش هیجانها در زندگی فردی و اجتماعی و عدم امکان تفکیک منطق و احساس سبب شده است که تسلط داشتن بر مهارتهای عاطفی هوش هیجانی در سر لوحه مهارتهای لازم انسانی قرار گیرد. نشان دادن عملکردهای مناسب هیجانی، قاطعیت، ابراز رضایت، خرسندی، پذیرش انتقاد و امثال آن همه شایستگیهای هیجانی هستند که ارتباط فرد را با دیگران معنادارتر ساخته و از عناصر مهم و تعیین کننده کارآمدی در زندگی فردی و اجتماعی محسوب میشود.
پژوهشها نشان میدهند که پایین بودن هوش هیجانی خسارتهای بسیاری را به دنبال دارد که مواردی همچون افت بهداشت روانی، کاهش شادابی و نشاط در زندگی، افزایش اشتباهات، سهلانگاری، تاخیر در فعالیتهای روزمره، تغییر شغل از نتایج آن است. هوش هیجانی بالا بر مدیریت بر زندگی، کارآمدی و نوآوری افراد اثر مثبت گذارده و امکان بروز خلاقیت را فراهم میآورد و هم چنین انگیزه و علاقمندی به کارها ایجاد میگردد. افراد در برخورد با بحرانها و چالشها میتوانند بهترین شیوه پاسخ دهی را انتخاب کنند و در مجموع موجبات افزایش رضایت از شغل، زندگی شخصی و ارتباط بین فردی را فراهم میآورد.
از آنجا که افراد در محیط کار خود نیز هیجانات متعددی را تجربه میکنند، مهم است که بتوانند از آنها به طور هوشمندانهای استفاده کنند و آگاهانه اجازه دهند که این هیجانات با هدایت افکار و رفتارهایشان، موجب حصول نتایج مطلوب شوند. به این منظور، آموزش و ماهر ساختن افراد در زمینه روابط بین فردی و مهارتهای هوش هیجانی موضوعی است که در الویت قرار گرفته است.
البته افراد از نظر تواناییهای خود در هر یک از این حیطهها با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضی اشخاص در برخی از تواناییها مثلا همدلی، کاملا موفق باشند ولی در برخی دیگر از تواناییها، چندان کارآمد نباشند. بدون شک زیر بنای اصلی سطح توانایی ما، عصبی است اما جالب است که مغز به طور چشمگیری شکلپذیر است و همواره در حال یادگیری است. بنابراین کاستیهای افراد در مهارتهای هوش هیجانی قابل جبران است و آموزش به همراه تمرین و تلاش مناسب میتواند آنها را بهبود بخشد.
خود آگاهی
خود آگاهی ،که کلید هوش هیجانی است به معنای آگاهی داشتن از احساسات خود، در زمان بروز آنها است. خود آگاهی یعنی بازشناسی احساسات و تمایلات و عواطف خود، شناخت نقاط ضعف و قوت خود و عوامل بوجود آورنده احساسات است. برای درک و بینش صحیح از خود و اینکه این هیجانات چگونه بر رفتارهای شما و دیگران اثر میگذارد، توانایی شناخت احساسات خود، نقش تعیین کننده دارد. افرادی که نسبت به احساسات خود، آگاهی و اطمینان بیشتری دارند بهتر میتوانند زندگی خویش را هدایت کنند و در واقع هیچ چیز، از شناخت عمیق ترین احساسات خودتان در زمینه کاری که انجام میدهید اساسیتر نیست.
آگاه بودن از احساسات و رفتارهای خود میتواند به گونهای بر رفتارها و کنشهای شما تاثیر بگذارد که نتایج آن به نفعتان باشد. همچنین سایر ویژگیهای شخصیتی شما را تقویت نموده و به کنترل هیجانهایتان کمک کند.
هر یک از شما برای تغییر احساسات تند و قدرتمند منفی، نیاز به آگاه بودن از آنها دارید مثلا: فردی را در نظر بگیرید که در ابتدای روز، یک ارباب رجوع خشن او را آزرده خاطر ساخته است، سپس ساعتها پس از آن، تند خویی میکند، جایی که اصلا مناسب نیست شروع به پرخاش میکند (رانندگی) و بدون هیچ دلیلی از افراد خرده میگیرد (خانواده). ممکن است او علت اینکه به تندخویی خود ادامه میدهد کاملا بی خبر باشد و حتی اگر کسی او را متوجه این امر کند شگفت زده شده و پاسخ تندی به وی بدهد.
اگر این فرد توانایی خود آگاهی داشته باشد میتواند مسایل را از نو ارزیابی کند، تصمیم بگیرد و خود را از احساساتی که از صبح بر او چیره شده رها سازد و نگرش و حالت روانی خود را تغییر دهد یعنی آغاز مدیریت بر هیجان خود که یکی دیگر از مولفههای هوش هیجانی است.
هر کسی نیاز دارد که درک دقیقی از احساسات خود داشته باشد و برای سازگاری در موقعیتهای فردی و اجتماعی با روشی صحیح از هیجانهایش استفاده کند از سوی دیگر خود-آگاهی مبنای اعتماد به نفس است، افرادی که نسبت به شناخت هیجانات خود اطمینان بیشتری دارند ضعفها و قوتهای خود را میشناسند و ارزیابی واقعی از خود دارند، دارای حس قوی از شایستگی خود هستند لذا بهتر میتوانند هیجانات خویش را هدایت نموده و در زمینه اتخاذ تصمیمات شخصی، موفق باشند.
ابعاد خود آگاهی
ابعاد اصلی خودآگاهی را میتوان به پنج بعد تقسیمبندی نمود. این ابعاد عبارتند از: ارزیابیها و افکار، احساسات، حواس، نیات و رفتار. برای افزایش خود آگاهی توجه به ابعاد پنجگانه آن ضروری است.
1- ارزیابیها و افکار: ارزیابی شما شامل برداشتها، تفاسیر، ارزشگذاری معنایی و انتظارهایی است که از خودتان، از دیگران و از موقعیتها دارید. عوامل متعددی از جمله عوامل خانوادگی، اجتماعی، اعتقادی و فرهنگی و تجارب شخصی بر ارزیابیهای انسان تاثیر دارند. از طریق آگاه شدن از ارزیابیهای خود متوجه خواهید شد که چگونه افکار، بر احساسات، رفتارها و کنشهای شما اثرگذار میباشند، در این صورت خواهید توانست در ارزیابیهای خود تغییراتی بدهید.
الف- به یاد داشته باشید که ارزیابی شما باعث واکنشهای شما میشود. رفتار دیگران یا یک موقعیت فینفسه موجب واکنش شما نمیشود بلکه معنایی که به افراد یا حوادث میدهید سبب میشود یک رویداد اثرات خوب یا بدی بر شما بگذارد.
به عنوان مثال: اگر شما احساس ترس از سخنرانی را تجربه میکنید، برداشت خود را بررسی کنید (این سخنرانی حتما خراب خواهد شد و از پس آن برنمی آیم.)
پس مطابق انتظار شما، سخنرانی موفق نخواهد بود زیرا به دلیل اضطرابتان با اختلال در تمرکز حواس و ناتوانی در کنترل شرایط مواجه میشوید و عملا سخنرانی شما مطلوب نخواهد بود.
ب- افراد مختلف از یک موقعیت خاص، تفاسیر متفاوتی دارند ارزیابیهای شما، خاص خودتان است، و ارزیابی دیگران نیز برای خودشان محترم است.
مثال: قضاوتهای افراد در باره کار یک مسئول، بسیار متفاوت است:
- او برای موقعیتهای بعدی خود زمینه چینی میکند.
- او به دنبال خدمت بیشتر به مردم است.
مثال: شما و همکارتان در سمت معاونین یک موسسه، کارمند جدیدی را ارزیابی میکنید.
- ارزیابی همکارتان: او در کارش اصلا سوال نمیکند معلوم است خیلی به خودش مغرور است
- ارزیابی شما: از آنجا که در کارش تجربه دارد و نمی خواهد وقت ما را بگیرد زیاد سوال نمی کند.
2- احساسات: احساسات ما، پاسخهای طبیعی به ارزیابی و تفسیری است که ما از وقایع داریم. احساسات همانند اطلاعات حسی، اطلاعات مهمی را فراهم میسازند تا علل آنچه را که انجام میدهیم بفهمیم وکمک میکنند تا واکنشهای خود را درک کنیم.
مسئولیت احساس خود را به عهده بگیرید.
با بیان جملاتی مثل من فکر میکنم، به نظر من، شما مسئولیت احساس خود را میپذیرید مثل (من عصبانی شدم ممکن است اگر کس دیگری بود احساس دیگری داشت).
همچنین آشنایی و توجه به تجلیات و تظاهرات بیرونی هیجانات نیز به فهم و درک درست احساسات کمک میکند: در حین گفتگو با مدیرتان آیا حرارت بدنتان بالا میرود یا چهره شما سرخ میشود (خجالت) یا قبل از سخنرانی مهم در جمع مسئولین آیا بدنتان سرد شده و رنگتان میپرد قلبتان به تپش میافتد (اضطراب و دلهره).
3- حواس: حواس، یعنی بوییدن، شنیدن، دیدن، لمس کردن، منابع کسب اطلاعات شما از جهان پیرامونتان هستند ولی معمولا در استفاده از حواس، غربالگری صورت میگیرد (یعنی در دریافت حواس تحریف صورت میگیرد....)
4- نیات و اهداف: اشتباه گرفتن یک نیت سطحی یا نادیده گرفتن یک مقصد نهایی گاهی منجر به بروز هیجانات میشوند. دقت و توجه به نیتهای خودتان، شما را به شناخت واقعی احساساتتان نزدیک میسازد و با توجه به رفتارتان شما اغلب میتوانید سرنخی برای درک قصد و نیت خود پیدا کنید.
مثال: با وجود قولی که از قبل به خانواده خود برای تعطیلات داده اید به مدیرتان میگویید که آخر هفته و روز تعطیل به اداره خواهید رفت. این رفتار شما سر نخی است برای فهم نیت و قصد شما که گرفتن تشویقی از مدیرتان است، زیرا مدیر میبیند که شما انسان با پشتکاری هستید و شایسته تشویق.
5- رفتار و اعمال: در جلسه اداری یا مصاحبه نحوه نشستن روی صندلی، با خودکار روی میز زدن، مرتب به ساعت نگاه کردن میتواند نشانه احساس اضطراب، کسالت و....در شما باشد. در واقع علایم رفتاری، سر نخهایی هستند تا شما بدانید چه احساساتی دارید.
مدیریت هیجانات
عصبانی شدن آسان است همه میتوانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در مقابل شخص صحیح، به میزان صحیح، در زمان صحیح، به دلیل صحیح و به طریق صحیح آسان نیست. مدیریت هیجانی توان قبول مسئولیت هیجانهای خود و به کار بردن درست آنهاست. توانایی تنظیم احساسات خود و هدایت آنها در جهت رسیدن به اهداف است.
خود کنترلی به این معنا نیست که شما احساسات واقعی خود را انکار یا سرکوب نمائید. همچنین به معنای کنترل بیش از حد و پنهان کردن همه احساسات هم نیست، بلکه به معنای این است که شما انتخاب کنید که هیجاناتتان را چگونه و در چه زمانی بروز دهید و بدین ترتیب قادر میشوید به گونهای که به روابطتان با دیگران آسیب نرسد، هیجانات منفی خود را متعادل نموده و به اهداف خود نائل شوید. در بحث کنترل هیجانها هدف، دستیابی به تعادل است نه سرکوبی هیجانها.
هیجان مناسب مطلوب است، یعنی هیجانی که با موقعیت، تناسب دارد و در زمان مناسب به اندازه مناسب، در مقابل فرد مناسب، و به روش مناسب ابراز میشود. در واقع کنترل هیجانی، کلید سلامت عاطفی شما میباشد.
برای حفظ سلامت هیجانی خود نباید احساسات، به شدت فرو نشانده و سرکوب شوند و نه اینکه تشدید و از تنظیم و تعادل خارج شوند. خود تدبیری هیجانی سبب میشود احساس کنید که برای شیوه پاسخدهی مناسب حق انتخاب دارید و مسئولیت آن را هم بپذیرید و بنابراین احساس کنترل بیشتری بر اوضاع مییاببد. هیجانات نتیجه تعامل سه عنصر میباشند و از آنها سمتوسو میگیرند.
مقابله با افکار مخل
1 – تعمیم ندهید: برداشت خود از یک موقعیت را به سایر موقعیتها و زمانها تعمیم ندهید. اگر در یک جلسه برای درک مطالب کمی کند عمل کردید جملاتی از قبیل من همیشه کند هستم، باور غلطی را در شما ایجاد میکند گویا این جملهها همیشه درست هستند. تعمیم اینگونه موارد خاص به دیگر موقعیتها عزت نفس شما را پایین میآورد.
2 – از بر چسب زدن پرهیز کنید: همکارم آدم بی ملاحظهای است. مدیرم نسبت به تلاشهای من بیتوجه است. در حالی که همیشه این طور نیست. با استفاده از بر چسبهای مخرب، به خودتان میقبولانید که موقعیت به طور قطع و صد در صد برگشت ناپذیر است. بنابراین کاری نمیتوان کرد.
3 - از ذهن خوانی پرهیز کنید: افراد اغلب از نیات و انگیزههای شخصی دیگران خبر ندارند به راحتی میتوان تصور کرد به چه اضطراب نابجایی سراسر وجود شما را فرا میگیرد وقتی فکر میکردید مدیرتان میخواهد شما را اخراج کند. چنان چه مشکلی با شخصی دارید تا زمانی که اطلاعات بیشتری کسب نکردهاید از نتیجهگیری و قضاوت اجتناب کنید. سوال کردن از آن شخص بهترین راه کسب اطلاعات است. "به نظر میرسد شما از عملکرد من ناراضی هستید آیا همین طور است؟ "
4- قانون وضع نکنید: در باره این که دیگران چگونه باید رفتار کنند، قانون وضع نکنید. «مدیر باید به خاطر برخورد ناپسندش از من عذر خواهی کند» با وضع چنین اصول و قوانینی در تعامل با دیگران، خودتان را در شرایط دشوار و ناراحت کنندهای قرار میدهید. زیرا دیگران همیشه مطابق میل شما عمل نمی کنند. با پذیرش این نکته که دیگران با ما متفاوتند و اصول و قوانین خاص خودشان را دارند و همچنین رعایت انعطاف به شما کمک میکند که در تعامل با آنها از دادن حکم «باید» یا «حتما» خودداری کنید.
5- مسائل را پیچیده نکنید: فرض کنید که شما نامه مهمی را که مربوط به مدیرتان بوده گم کردهاید، همه جا را جستجو کرده اید، ولی آن را نیافتهاید، کپی و رونوشتی هم ندارید، باخود میگویید«عجب گرفتار شدهام، حتما مواخذهام میکند، اخراجم خواهد کرد» هیچکدام اینها صحیح نیستند. تبدیل نتایج یک اتفاق به یک فاجعه یعنی چند برابر کردن شدت آن مشکل و این وضعیت شما را به شدت مضطرب نموده و سبب مختل شدن افکارتان میشود. با تکرار کلمات منفی مثل فاجعه، بدبختی... فقط به پیچیدگی حادثه افزوده میشود. درست است که نامه مهمی را گم کرده اید و این کار را دشوار میکند ولی میتوانید زنگ بزنید و درخواست ارسال مجدد بکنید.
اداره کردن عصبانیت
یکی از ابتداییترین روشهای برخورد با خشم، برونریزی خشم یا تخلیه هیجانی است که گر چه ممکن است سبب احساس رضایت موقت فرد شود ولی یکی از بدترین راههای خاموش کردن آن است، زیرا انفجار غضب، معمولا برانگیختگی مغز هیجانی (آمیگدال) را تقویت میکند و سبب میشود فرد خشم بیشتری احساس کند و نتیجه آن طولانیتر شدن حالت منفی روحی است نه خاتمه آن. البته راههای بهتری نیز وجود دارد که به مواردی اشاره میشود:
1 – عصبانیت خود را بیان کنید. با حفظ آرامش به کسی که سبب خشم شما شده بگویید من از این کار شما عصبانی هستم (در هنگام عصبانیت نه دستور نه تنبیه و نه تصمیم)
2 - بگویید که میخواهید برای چند لحظه محل را ترک کنید (میتوانید بگویید مایل هستم بحث را برای چند دقیقه قطع کنم تا کمی فکر کنم بعد از آن میتوانم کمی بیشتر و مفصل تر در این باره گفتگو کنیم.)
3 – در صورت امکان در تنهایی یک فعالیت بدنی انجام دهید، زیرا هنگامی که هیجان شدیدی را تجربه میکنید انرژی افزایش یافته، عضلاتتان منقبض شده و جریان گردش خون و تنفس شما سریعتر میشود. و با خود جملات سازنده بگویید، به تصاویر زیبا نگاه کنید.
4 – از استراحت به شکل سازندهای استفاده کنید. (مثلا میزتان را مرتب کنید، ازمدارک کپی و یادداشتبرداری کنید، گلدان اطاقتان را آب بدهید، از اآرامش اعصاب (آرمیدگی) بهره بگیرید، فنون آرامش اعصاب میتوانند سطح تحریکی شما را آرام کنند، پس از یک موقعیت فشارآور،، چند دقیقه استراحت کردن میتواند پاسخهای هیجانی شما را آرام کند. این استراحت میتواند خیلی کوتاه باشد: سه بار نفس عمیق قبل از واکنش نشان دادن به یک مدیر عصبانی، میتواند استراحت تلقی شود.
5- با خود، شوخی و مزاح کنید: این ضرب المثل را شنیده اید که شوخی بهترین درمان است (خنده بر هر درد بی درمان دواست). بدون تردید شما هم اثرات مثبت شوخی و مزاح را بر روی هیجانات منفی مثل عصبانیت، غمگینی، و اضطراب تجربه کرده اید. در حال حاضر توجیه و توضیح علمی برای این موضوع وجود دارد. خندیدن – به عنوان نتیجه شوخی- سبب آزاد سازی آندورفین میشود. به میزانی که آندورفین در مغز افزایش پیدا کند، ادراک درد (بدنی یا هیجانی) کاهش پیدا میکند.
کسب مهارتهای اجتماعی
مهارتهای اجتماعی مجموعهای از تواناییهاست که تسهیل کننده روابط اجتماعی افراد است و به آنها کمک میکند تا با استفاده از روشهای موثر و مناسب به تعامل با دیگران بپردازند از این رو نقش تعیینکنندهای در پیشرفت فردی و اجتماعی دارد. مهارت کنترل احساسات دیگران و عمل کردن به طریقی که به هیجانات آنان شکل مناسبی دهد، از مهارتهای اجتماعی است که به فرد امکان میدهد تا با دیگران ارتباط برقرار کرده، احساسات مثبت آنها را برانگیزد، برای آنان الهام بخش باشد، اطمینان خاطر بدهد و قانعشان کند. چنین فردی ضمن رعایت صداقت و شفاف بودن، قاطعانه حقوق خود را به دست میآورد و هنگام ضرورت به دیگران انتقاد نموده و با خود آشکاری و گوش کردن فعال، در دیگران نیز احساس خوب و رضایتبخشی را پدید میآورد. مهارت اجتماعی بر مبنای دو توانایی مدیریت خود و همدلی ساخته میشود که هر یک به نوبه خود، نیاز به خودآگاهی دارند یادگیری زمان و استفاده از رفتارهای اجتماعی، به اندازه ماهیت این رفتارها و نحوه انجام آنها اهمیت دارد. در واقع یکی از نشانههای کفایت و شایستگی اجتماعی، بیان به موقع مطالب و انجام به هنگام رفتارهاست.